عقل

دانشجویی سرکلاس فلسفه نشسته بود.موضوع درس درباره ی خدابود.                

استادپرسید:

آیادرکلاس کسی هست که صدای خداوند را شنیده باشد؟

کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسیدآیاکسی هست که خدارالمس کرده باشد؟

دوباره کسی پاسخ نداد.

استادبرای سومین بار پرسید:آیادرکلاس کسی هست که خدارادیده باشد؟

برای سومین بارهم کسی پاسخ ندارد.

استادباقاطعیت گفت:بااین وصف،خداوجود ندارد.

آن دانشجو به هیچ وجه بااین استدلال استاد موافق نبودواجازه خواست تاصحبت کند.

استادپذیرفت.دانشجوازجایش برخاست وازهمکلاسی هایش پرسید:

آیادرکلاس کسی هست،که عقل استادرالمس کرده باشد؟

هم چنان کسی چیزی نگفت.

آیادرکلاس کسی هست که عقل استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بارکسی پاسخ نداد،دانشجوگفت:

پس نتیجه می گیریم که استادعقل ندارد!

منبع:کتاب حکمت آموز  نویسنده:محمدغلامی

برگرفته از وبلاگ مهرانه:http://www.celara2000.blogfa.com

ببینید خدا چقدر مهربونه!

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛

بگو(ای پیامبر) ای بندگان من که بر خودتان اسراف در گناه انجام داده اید(هرگز) از رحمت خدا ناامید نشوید چرا که همانا خداوند می آمرزد گناهان شما را بطور کل و همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.
در بعضی از احادیث ما وارد شده است که وقتی این آیه نازل شد شیطان رجیم از خشم و عصبانیت آنچنان صیحه و شیونی سرداد که به حالت غش در آمد و گفت با نزول این آیه من نا امید و بیچاره شدم و خداوند با این آیه کمر مرا شکست چرا که هر چه من در گمراهی و ضلالت انسان تلاش نموده و آنها را به گناه و معصیت وادار نمایم خداوند با این آیه به همه آنها وعده آمرزش و بخشش داده است.
اگر کسی به نکات ظریف این آیه دقت کند نهایت مهرورزی و عطوفت خالق یکتا را نسبت به بندگانش مشاهده خواهد کرد و ما تنها به چند نکته اشاره می کنیم.

1-تعبیر به (یا عبادی) آغازگر لطفی بی نهایت و مهربانی عظیم از ناحیه پروردگار است به کسانی که با گناه و معصیت خودشان را از عبودیت خدا خارج کرده اند.

2-جمله (لا تفظو)آنچنان امید و نشاطی در بندگان خدا ایجاد می کند که عشق و محبت بنده را به گوینده این جمله ازدیاد می بخشد.

3-جمله(رحمة الله)بیانگر نهایت مهر و کمال عطوفت و مهربانی با خدا را به بندگانش می رساند.

4-جمله (ان الله یغفر الذنوب) وعده ای را از سوی خداوند به بنده اش می دهد که بیانگر رساندن بنده به مقام عفو و بخشش ربوبی است.

5-جمله (جمیعا)تاکید بر این عفو و بخشش است آنهم نه فقط راجع به یک یا چند گناه بلکه راجع به همه گناهان

6-جمله(غفور الرحیم) در حقیقت مهر و امضاء خداوند بر این وعده است که همانا این همه لطف و رحمت از منبع و سرچشمه کسی بسوی بنده سرازیر شده است که خودش هم غفور و آمرزنده است و هم رحیم و مهربان.

وقتی شیطان به نماز دعوت می کند (داستان کوتاه و عبرت اموز)

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟؟

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید…

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم…

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟؟

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید…

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم…

 


اعتماد به خدا (باشد که از این متن عبرت بگیریم)

کوهنورد

داستان درباره ی یک کوهنورد است که میخواست از بلندترین کوهها بالا برود
او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار
کار را فقط برای خود میخواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
شب، بلندی های کوه را تماما در بر گرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه
چیز سیاه بود. اصلا دید نداشت و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود
همانطور که از کوه بالا میرفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در
حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد
در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد
اکنون فکر میکرد مرگ چقدر به او نزدیک است
ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش محکم شد و فقط طناب او را
نگهداشته بود
در این لحظه سکون چاره ای برایش نماند، جز آنکه فریاد بکشد : “خدایا کمکم
کن  “.
ناگهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده میشد جواب داد : ” از من چه
میخواهی؟”.
مرد گفت : “ای خدا نجاتم بده!”
صدا گفت: ” آیا واقعا باور داری که من میتوانم تو را نجات بدهم؟
مرد پاسخ داد ” البته که باور دارم “.
صدا گفت:” اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن”.
یک لحظه سکوت و مرد تصمیم گرفت با تمام نیروبه طناب بچسبد.
گروه نجات میگویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کرده اند. بدنش
از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
و او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.

و شما چقدر به طنابتان وابسته اید؟ آیا حاضرید آن را رها کنید؟
در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنید:
هرگز نباید بگوییدکه او مارا فراموش کرده و یا تنها گذاشته است.
هرگز فکر نکنید که او مراقب ما نیست.
به یاد داشته باشیم که او همواره ما را با دست راست خود نگه داشته است.

حافظ شیرین سخن میگه:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست – رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

در پناه حق موفق باشید و پرتوان

خداوند می فرماید...

خداوند عزوجل به بنده هایش می فرماید:


من شش چیز را در شش جا قرار دادم ، ولی مردم آن را در شش جای دیگر طلب می کنند و


هرگز به آن نمی رسند...

برای دیدن  جملات به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

مناجات

                                 

                                 

 

                                         أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ

                                             بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

* اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ * الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * مالِکِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيّاکَ نَسْتَعينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ * صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالِّينَ

 1- خدايا! اي کسي که همه چيز فقط از آنِ توست، و فقط توسّط تو اداره مي‌شود و هيچ شريکي نداري. نعمات تو برايم جلب توجه مي‌کند، خودت نيز برايم جلب توجه مي‌کني. چه صحيح هست و چه زيباست خدايي‌ات، چقدر زيبا خدايي مي‌کني، چه دلنشين عطا مي‌کني، چه خوب اداره مي‌کني، و چقدر جالب است که همه چيز را به سوي کمال اُخروي سوق مي‌دهي.

 2- خدايا! وقتي به خدايي تو فکر مي‌کنم، شرم مي‌کنم که خود را به تو نسپارم؛ و زماني که به نعمات تو مي‌نگرم، نمي‌توانم متحيّرانه شکر نعمت ننمايم.

 3- خدايا! تو را دوست دارم، تو را قبول دارم. تو خداي من هستي، تو همه چيز من هستي، و همة خيراتت را از طريق مجاري نعماتت که اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) هستند جاري مي‌کني.

 

                                  

ادامه نوشته