آقا بس است كمي زودتر بيا...

رسیدم ...
زود رسیدم ...
باز هم به این لحظه های عاشقانه رسیدم در دنیای گرم 
حضورت در زمین ..
می دانم : تنها مانده ای .. تنها نشسته ای ..
دعا کن مولای من : 
دعا کن تا من هم به اجابتی آسمانی برسم از أمن 
یجیب های عاشقانه ات ..
عاشقی مثل من ندیده ای در این حوالی : 
که هم لیلی باشد و هم مجنون ..
لیلا شدم از آن روز که به نام تو رسیدم و این عاشقانه ها .. 
تا بنویسم : تا آرام بگیرم : تا عاشقانه نفس بکشم در زمین ..
مجنون شدم از آن روزی که کاسه ی عاشقانه هایم در زمین 
به پای عشق تو شکست و تو ... : دست مرا گرفتی ..
کاش می دانستم با قلب و جان م چه کرده ای که این 
چنین خروشانم ..
که تاب ندارم ٰ آرام ندارم حتی برای لحظه ای ثانیه ای بی تو ماندن در زمین ..
بیدارم شب های جمعه ی زمین را به شوق آمدنت ..
نمی آیی ؟
ببین : من هم مثل تو گوشه ی خلوت عاشقی ام
نشسته ام و نگاهم به مغرب آسمان است ...
بتاب : بتان جان من : 
عجیب دلتنگم برای ندای أنا المهدی در زمین ..
غربت بس است : مولای من بیا ...
بیا لیلای بیقرارت را آرام کن به بانگی به ندایی 
به صوت دلنشین قرآنی ...
دلم : قرآنی می خواهد عاشقانه که قاری آیه های 
دل نشینش تو باشی ...
دلم اذانی می خواهد عاشقانه که مُوذن واژه هایش
بارانی اش تو باشی ...
دلم قصه ای می خواهد عاشقانه که آدم قصه های 
حوایش تو باشی ..
دلم : مردی می خواهد آسمانی که صدای قدم هایش 
عاشقانه باشد و کمی شبیه صدای قدم های تو در
آخرین روزهای غیبت ..
بیا :‌ ظهور کن مولای من ...
تشنه ام بی تابم ، آب می خواهم .. 
از کوثر جوشان ظهورت در آفرینش : بیا سیرابم کن ...

غروب جمعه...

عصر يك جمعه دلگير دلم گفت بگويم

كه چرا عشق به انسان نرسيدست

 و‎ ‎چرا‎ ‎آب به گلدان نرسيدست

 و‎ ‎هنوزم كه هنوزست غم عشق به پايان نرسيدست

 بگو حافظ دل خسته ز‎ ‎شيراز‎ ‎بيايد‎ ‎بنويسد

كه هنوزم كه هنوزست چرا‎ ‎يوسف گمگشته به كنعان نرسيدست

 و چرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست

 و عصر اين جمعه دلگير‎ ‎وجود‎ ‎توكنار‎ ‎دل هر بيدل آشفته شود حس

 تو كجايي گل نرگس(عج)؟