خدیجه خانم ثقفی از تبار «حاج ملاهادی نوری» تاجر مازندرانی است که در اواسط حکومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلی» بود که اگرچه تاجر بود، اما به فراگیری معارف دینی روی آورد و دختری از خانواده علمای وقت  را برای همسری انتخاب کرد. فرزند آنان، میرزاابوالقاسم کلانترتهرانی، از پرورش‌یافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردی و هم‌عصر با علمای بزرگی همچون «حاج ملاعلی کنی» بود و در محضر درس «شیخ مرتضی انصاری» حضور یافت: «شیخ مرتضی به گفته‌های وی در درس اعتماد می‌کرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، برای برخی از شاگردان علاقه‌مند تقریر می‌کرد تا سرانجام به مقامی نائل آمد که در چندین جلسه، شیخ مرتضی انصاری به اجتهاد  وی تصریح کرد.» او در زمانی که «ملاعلی کنی» تولیت مدرسه مروی را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در این مدرسه به مدت هفت سال به تدریس فقه و اصول پرداخت که شاگردانش عالمان بزرگی همچون؛ سیدحسین قمی تهرانی، شیخ‌عبدالنبی نوری، سیدمحمدصادق تهرانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و شیخ‌فضل‌الله نوری بودند. میرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان کلانتر» دایی‌اش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدین‌شاه، مامور رسیدگی به امور اجتماعی و اقتصادی شهر تهران بود که سرانجام در قحطی‌ای که در تهران رخ داده بود،‌ ناصرالدین او را در نابسامانی‌ها متهم کرد و به دار آویخت. فرزند میرزاابوالقاسم، همچون پدر یک عالم دینی بود و قریحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثای او شعر بلند بالایی سرود. «میرزا ابوالفضل تهرانی» که شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حکمت، فلسفه و عرفان صاحب‌نظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسیده بود، اما به عراق رفت و با دعوت میرزای شیرازی از جلسه درس «میرزاحبیب‌الله رشتی» در نجف به سامرا آمد و در کنار فقه و اصول به حدیث و رجال پرداخت. او همچنین در آن دوره، زبان و ادبیات «عبرانی و سریانی» را برای آشنایی با یهودیت و مسیحیت فرا گرفت. او در سامرا هم‌مباحثه با «میرزامحمدتقی شیرازی (میرزای دوم) و سیدمحمد فشارکی اصفهانی» بود. همچنین میرزا ابوالفضل آنچنان در ادبیات و شعر متبحر بود که روزی در مجلس ادبای میرزای شیرازی، شاعر فرستاده دولت عثمانی که برای عرض اندام در برابر میرزا آمده بود، مقهور کرد که درباره آن شاعر عثمانی نوشته‌اند: «دستانش چنان می‌لرزید که سطل هنگام فرو رفتن در چاه می‌لرزد...» او در نهایت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدین‌شاه، تولیت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خدیجه خانم ثقفی است که پدرش هم همچون پدربزرگ روحانی بود و در این مسیر گام بر می‌داشت. «میرزامحمدثقفی تهرانی» از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم بود و قریحه شعری او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصیل پرداخت که «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهی را از بحث رئیس‌الشیعه، مرحوم حاج شیخ‌عبدالکریم حائری یزدی - رضوان‌الله علیه - استفاده و وی به خط شریف خویش [حائزی بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصریح کرد.» سپس ثقفی به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلی، تدریس و اقامه جماعت کرد که مشهورترین اثر او، «روان جاوید» تفسیر فارسی و روان قرآن در ۵ جلد است...