تبعیت بهترین رفتار در قبال امام عصر(عج)
مقدمه
یکی از مقولاتی که در فرهنگ مطرح است ، خاستگاه فرهنگ است . طبق آموزه های قرآن خاستگاه فرهنگ باید آینده باشد ، به این معنی که با توجه به تبیینی که قرآن از آینده و سرزمینهای پیش روی بشر معرفی می کند ، یعنی سرزمینهای آخرالزمان ، ظهور ، ملک عظیم اهل بیت(ع) ، بین الصورین ، قیامت ، جهنم و بهشتهای موعود ، انسان بیاندیشد و به گونه ای در این زمان رفتار کند تا این زمانش را متناسب با آینده تنظیم کند و بسازد . این همان مضمون حدیث الدنیا مزرعه الاخره است ، یعنی ببین در آخرت که شامل آینده هم می شود چه اعتقادها و ایمانیاتی و چه امیال و اخلاقیاتی و رفتارهایی خریدار دارد و آینده بهتری را برای تو فراهم می آورد ، در دنیا دنبال آنها باش . در قرآن یک روش تعلیم و تربیت ، به تصویر درآوردن آینده و به لحاظ آن تصویر ، دعوت به نوعی اعتقاد و رفتار مطرح است . پس گام اول موضوع راهبرد فرهنگی ،آینده نگری دقیق و مبتنی بر قرآن تا حدی که بتوان آنرا به تصویر کشاند می باشد و از اولین گامهای آینده آخرالزمان و ظهور است ، پس باید نوع نگرش و ایمان ما نسبت به آخرالزمان و ظهور ، قرآنی و به قدری دقیق و نظام مند باشد تا به برنامه های فردی و اجتماعی تبدیل شود و ما را در مسیری بیاندازد تا از سرزمین آخرالزمان به راحتی عبور کرده و به موقعیتهای خوبی در آینده نایل آییم و اصلا آینده را به بهترین وجه بسازیم .
در این زمینه نگاه به گذشته چه جایگاهی دارد ؟ آینده در پیش رو ، آینده ای برای گذشتگان هم بوده و خداوند درسهایی که بشر لازم است برای آینده فرا بگیرد ، درسهایی که برای عبور از فتنه های در پیش لازم است بیاموزد ، در سیر بشر توسط معلمان بشر تبیین کرده است ، درسهایی که بشر در برهه دنیا بایدفرا بگیرد تا لایق ورود به مرحله بعدی یعنی حکومت حقه اهل بیت(ع) بشود را یاد داده است ، پس اگر به گذشته بخاطر عبرت گرفتن برای آینده نگاه کنیم ، جایگاه دارد نه اینکه خاستگاه فرهنگ ما گذشته باشد بلکه ما و برنامه هایمان باید متأثر از آینده باشیم و با تجربیات گذشتگان بسوی ساختن آینده حرکت کنیم .
یکی از مقولاتی که به عنوان آینده نگری در موضوع رابطه مردم با امام(ع) باید تبیین شود ، رفتاری است که مردم باید در قبال ایشان داشته باشند . در این مقاله با بررسی برخی ابعاد انسان ، به معرفی رفتار صحیحی که مردم باید در قبال امام(ع) داشته باشند می پردازیم .
ابعاد انسان
انسان دارای ابعاد مختلفی می باشد که یک راه حل برای فهم این ابعاد ، بررسی جنسیتهای مختلف صادره های انسان است . هر نوع از صادره های انسان ، حکایت از بُعدی از ابعاد انسان می کند یعنی شدت لطافت در صادره های مختلفِ غیر مادی انسان ، نشانه و دلیل وجود ابعاد مختلف برای انسان است .
1- بُعد مادی
چون انسان با اشیاء و محیط مادی در تعامل است و از آنها به صورت مادی اثر می پذیرد ، نشان می دهد که انسان بُعدی مادی دارد و خداوند ابزارهایی برای تعامل یعنی اثر پذیری و اثرگذاری با اشیاء و محیط مادی به انسان داده است . انسان یکسری اعمال مادی را با این بُعد ، انجام می دهد از قبیل حرکت کردن ، شنیدن ، دیدن و .... . به لحاظ اینکه انسان در محیطی است که پیرامونش این مقولات وجود دارد ، خداوند ابزارهای تعامل با آنها را به انسان داده مثلاً چون نور مادی وجود دارد و انسان با این نور به صورت دیدن در تعامل است و اثر می پذیرد ، دلالت می کند که انسان بُعدی مادی دارد . این استدلال را برای ابعاد دیگر انسان می خواهیم تعمیم بدهیم .
2- بُعدی با جنسیت اجنه
در قرآن از انسان خواسته شده که شیاطین غیر مادی را دشمن خود بدانید و با آنها دشمنی کنید ، در حالی که مشخص است شیاطین مادی نیستند ، پس چگونه می توانند روی انسان اثر بگذارند ؟ یعنی انسان دارای بُعد و جنبه ای است که آنها قادر هستند که روی آن جنبه اثر بگذارند . اتفاقاً در قرآن مطرح است که شیاطین از جایی اثر می گذارند که شما آنها را نمی بینید ولی آنها شما را می بینند[1] و دیگر اینکه راههای شیطنتی که در قرآن برای آنها مطرح شده مثل القاء ، وسوسه ، تزیین ، سحر و ... همگی غیر مادی هستند ، اینها حکایت از این دارد که از جنسیت شیاطین ، که همان جنسیت اجنه است ، یعنی از جنس آن فضایی که اجنه در آنجا و از آن جنس هستند ، انسان دارای بُعدی می باشد و چون این بُعد برای انسان است اجنه و شیاطین می توانند روی انسان اثر بگذارند و برعکس . صادره های مخصوص این بُعد به صورت مقولات اعصاب و روان مطرح است که به وضوح از صادره های مادی لطیفتر است .
3- بُعد صفات اخلاقی و تقوایی
انسان دارای بُعدی است که صادره های آن وقتی در عمق نمود پیدا می کند ، به صورت اخلاقیات و تقوائیات ظاهر می شود . صفات کَرَم، بُخل، حَسَد و رَحمت و دیگر صفات اخلاقی که در عمق به صورت یک رفتار بروز می کند ، در دنیا دیده نمی شوندُ بلکه یک نوع فعل در طی زمانهای مختلف از فردی سر می زند و ما که این فعل را بارها از او دیده ایم ، می فهمیم که آن فرد واجد آن صفتِ مخصوص آن فعل است . انواع صفات مثبت و منفی که افراد دارند در یک جنبه ای از ابعادشان وجود دارد و اگر کسی بتواند آن بُعد را ببیند می تواند آن صفات را مشاهده بکند ، که مجموعِ آنها چهره اخلاقی آن فرد را تشکیل می دهند و هر صفتی به نوعی در اخلاق و رفتار پدیدار می شود . البته لازم به ذکر است که با دیدن یک رفتار از شخص نمی توان گفت که آن شخص واجد آن صفت است بلکه باید صادره و رفتاری که حاکی از صفتی است ، بارها از فرد دیده بشود وگرنه تحت تاثیر بُعد قبلی که مطرح شد بسیاری از موضوعات و رفتارهای مثبت و منفی می تواند سربزند ولی در اثر مداومت برآن رفتار ، صفتی در بُعد اخلاقی آن فرد ایجاد می شود .
4- بُعد روحی
انسان صادره های دیگری هم دارد که به صورت امیال بروز می کند . آرزوها و امیال انسان لطیفتر از صفات اخلاقی است . مثلاً شخص آرزو و میل دارد که سرباز اهل بیت(ع) باشد اما هنوز صفات یک سرباز را ندارد . این مثال نشان می دهد در بُعدی از وجودش چیزی هست که هنوز به صفات کشیده نشده و به صورت رفتار هم بروز نکرده است . این امیال می تواند منفی باشد و جنس خشن تری داشته باشد و یا مثبت باشد و لطافتش بیشتر . پس به این لحاظ باید گفت که انسان بُعدی دارد که صادره اش امیال است .
5- بُعد نوری یا ایمانیات
انسان بُعد دیگری هم دارد که ایمانیات اوست . ایمانیات با تفکر فرق دارد ، جایگاه تفکر در محدوده ای است که شیاطین قرار دارند و آنها از طریق القاء ، تسویل و وسوسه و... روی فکر انسان اثر می گذارند و با قبول کردن و پرداختن انسان به آن افکار ، ایمانیات و امیال و صفات انسان را دگرگون می کنند وگرنه شیاطین راهی به ایمانیات انسان به صورت مستقیم ندارند . اما ایمانیات همان معلومات و اعتقادات است که انسان قبول می کند هم معلومات مثبت و صحیح و هم منفی و نادرست ، اینکه قبول می کند و سعی می کند بپذیرد ، کم کم این اعتقادات به صورت نوری وارد قلب می شود (اگر آن معلومات صحیح باشد) و وقتی وارد قلب شد به آن شخص مومن گویند و باعث امیالی در مومن می شود که متأثر و در راستای ایمانیات او می باشد ، این امیال ، او را به صفاتی رهنمون می کند که برآورنده آن امیال است و آن صفات در روانیات و اعمال فرد در عمق عالم اثر می گذارند .
به عنوان مثال : فردی در مورد آخرالزمان و ظهور امام زمان (عج) به گونه ای که در قرآن مطرح شده معلوماتش را منطبق می کند و طبق قرآن آخرالزمان را فضای مغفرت و تمحیص مومنین می داند برای اینکه لایق ورود به حکومت حقه اهل بیت(ع) بشوند ، به لحاظ این محبتها و رحمتهایی که درون آخرالزمان وجود دارد و با قبول کردن این معلومات صحیح قرآنی ، این نور ایمان وارد قلب او می شود و امیالی در او ایجاد می کند و دیگر از آن فضا نمی ترسد بلکه مشتاق آخرالزمان است و آرزوی سربازی کردن برای اهل بیت(ع) در او شعله می کشد ، آرزوی تربیتها و توانهای یاوران مهدی (عج) در او ایجاد می شود و به تبع آن دنبال صفات ایشان و راهکارهایی برای واجد آن صفات شدن می گردد تا برآورنده آن امیال وآرمانها باشد و به این ترتیب رفتارهای عمقی او هم متأثر از ایمانیاتش می گردد . در این مثال سعی شد بطور خلاصه شیوه اثرگذاری ایمانیات روی ابعاد انسان از بالا به پایین مطرح شود .
6- بُعد فطرت
انسان دارای بُعد دیگری بنام فطرت نیز می باشد . همان چیزی که خدا در بین مخلوقات مختلف فقط به انسان داده است و این موضوع باعث مباهات خدا به این مخلوق و شرافت انسان بر دیگر موجودات شده است . "فطرت الله التی فطر الناس علیها "یعنی فطرت خدایی که ، انسانهایی که دیگر ابعاد را دارند ، بر آن اساس یا درون آن یا طبق برنامه آن و یا متأثر از آن ، فَطر شده اند . این همان بُعدی است که عهد و میثاق در مورد مفاد آن از انسان گرفته شده و امیرالمومنین(ع) یکی از وظایف انبیاء(ع) را ، این معرفی می کند که انسانها را از غفلت بیدار کرده و متذکر عمل به عهد و میثاق فطریشان باشند . از فرمایش امیرالمومنین(ع) برمی آید که فطرت به نوعی جهت دهنده ، کنترل کننده و محک و میزان حرکت و رفتارها و صادره های پایین تر انسان می باشد . وحتی معلومات و اعتقاداتی که با فطرت انسان همساز و همنوا نباشد و به اصطلاح به جان انسان ننشیند ، منطبق با حقیقت نمی باشند .
پس اگر اینطور به ابعاد انسان نگاه کنیم ، حداقل بالاترین بُعد او فطرت است که از دیگر ابعادش شریفتر است و باید نقش حاکم و نظام دهنده جنبه های دیگر انسان را ایفاء بکند و ابعاد پایین تر مانند ابزاری در دست فطرت ، بکار گرفته بشوند و اتفاقاً تربیتی درست است که از بالا به پایین ابعاد انسان را به حاکمیت فطرت خدایی که هیچ دگرگونی ای در آن نیست ، در آورد . اما چطور می شود این ابعاد را تربیت کرد ؟ و با بحث رفتار در قبال امام (ع) چه ارتباطی دارد ؟ ارتباطش اینجا مشخص می شود که امام(ع) به عنوان خلیفه رب مسئول تربیت بشر از جانب خدا است ، یعنی تربیتهای خدایی را بر بشر جاری می کنند و ما باید در قبال تربیتهای الهی که همه ابعاد انسان را شامل می شود رفتار در قبال درستی نشان دهیم .
اینک زمان آن رسیده که انواع رفتارها را بررسی کنیم . قبل از آن لازم به ذکر است که اولاً اسلام دین کامل است و تمام راهکارهای تربیتی در سطوح مختلف در آن مطرح شده ، تا ما چه راهکاری را انتخاب و عمل کنیم . ثانیاً هرچه تربیت انسان بیشتر بشود از جنبه ها و با کیفیت بیشتری خودش را با خواسته های خدا هماهنگ کرده ، یعنی ابعادش هماهنگ با تربیتهای خداوندی شده ، و این وقتی قیمت دارد که انسان با اختیار خودش ابعادش را و هر بُعد را با کیفیت عالیتری نسبت به قبل تسلیم خواسته های الهی بکند . ثالثاً خداوند تا یک حدی از هماهنگی و تسلیم را به عنوان تکلیف قرار داده و بیشتر از آن را دعوت کرده و اجباری برای آن نیست ، بلکه یک نمره عالی است . کسی که به حد تکلیف از هماهنگی عمل کند مشمول جزای الهی شده و وارد بهشتهای موعود می شود ولی از ثمرات عالی تری که در هماهنگی های بیشتر است بهره مند نمی شود . رابعاًَ هماهنگ شدن با تربیتهای الهی و تسلیم خواسته های خدا بودن در واقع به صورت هماهنگی با فرستادگانش و در رأسشان اهل بیت (ع) امکان پذیر است و اصلاً خواست و رضایت اهل بیت (ع) همان خواست و رضایت خدا است و لذا راه عملی واجد تربیتهای الهی شدن ، هماهنگ کردن ابعاد مختلف وجودمان با ابعاد امام (ع) است ، یعنی کسی که بخواهد جنبه های مختلف وجودش را تسلیم خواسته های خداوند بکند باید سعی کند که هر چه بیشتر شبیه امام (ع) شود و این شباهت را به جنبه های مختلف وجودش بکشاند و هر بُعدش دقیقاً اَشبه به آن بُعد امام (ع) شود . اما چه رفتار در قبالی ، جنبه های بیشتری از وجودمان را و با کیفیت عالیتری شبیه امام (ع) میکند ؟
انواع رفتار در قبال
1- تقلید
تقلید به عنوان اولین رفتار در قبال مطرح است . حداقل چیزی که خداوند از انسان خواسته و به عنوان تکلیف قرار داده و اگر انجام ندهد مجازات دارد تقلید است . یعنی پس از ایمان به یکسری اعتقادات به صورت کلی و اجمالی ، انسان متوجه می شود که خداوند ، در قالب عبادات و دینیات ، یکسری رفتارها و اعمال را در عمق عالم به عنوان احکام شرعی از او خواسته است و افرادی با عنوان مجتهد آنها را از منابع دینی استنباط و استخراج می کنند و در اختیار دیگران قرار می دهند و لذا هر فردی یا باید مجتهد باشد و یا باید مقلِّد . اما موضوع مورد سوال این است که تقلید چه ابعادی از انسان و هر بُعد را چه مقدار و چگونه با خواسته های خداوند هماهنگ می کند ؟ یعنی تا چه ابعادی و هر بُعد را با چه کیفیتی تربیت می کند و شبیه ابعاد امام (ع) می سازد ؟
تقلید قسمتی از اعمال دنیایی ما را شامل می شود ، مثلاً اگر کسی بخواهد در 24 ساعت ، صرفاً مُقلِدانه رفتار کند ، یک نیت خدایی یعنی قرب خدا را مطرح می کند که آن هم ممکن است برایش واضح نشده باشد و ساعتی را تحت عنوان تکالیف واجب ، مثل نماز ، به آنها می پردازد . درست است که مثلاً کسب معاش واجب است ولی در همین کسب معاش انواع کارهای غیر حرام است که آنها را مقلِّد طبق سلیقه و اختیار خودش انتخاب می کند و از یکسری بداخلاقی ها و بی تقوائیها ، به عنوان گناه اجتناب می کند . اما اینکه به کدام صفات اخلاقی و تقوایی بیشتر بپردازد و هر کدام را دقیقاً با چه کیفیتی ، در تقلید مطرح نیست و مقلِّد ، کمیّت و کیفیت بسیاری از این موارد را در شبانروز آنگونه که می پسندد و با انتخاب خودش ، انجام می دهد و حتی اگر از مرجع تقلید بپرسی که مثلاً صله رحم را بیشتر بپردازم یا صدقه دادن را ، این موضوع در حیطه تقلید از وی نیست و اگر نصیحتی هم بکند ، از باب مرجع تقلید بودن او و مقلِّد بودن شما نمی باشد . از جنبه امیال ، شاید بعضی از امیال گناه باشد ولی بسیاری از امیال می تواند در فرد باشد و تا وقتی از او فعلی سرنزده ، بازخواستی ندارد ، یعنی امیال از محدوده تکالیف شرعی خارج است . در زمینه نیات ، یک نیت کلی در ابتدای اعمال شرعی مطرح است ، اما اینکه این نیات چگونه ارتقاء می یابد و لطیف تر می شود در محدوده تقلید موضوعیت ندارد . در بُعد ایمانیات و اعتقادات ، در ابتدای رساله های عملیه ، مراجع تقلید می نویسند که این موضوع تحقیقی است و نه تقلیدی ، پس ایمانیات نیز در محدوده تقلید نیست .
به این ترتیب انسانی که بخواهد رفتار در قبال تقلید را اساس رفتارهایش قرار دهد ( تأکید می کنم که صرفاً بخواهد تقلید کند و پا را فراتر نگذارد ) بسیاری از جنبه های وجودش طبق خواست خودش شکل می گیرد و دلیلی برای هماهنگ شدن با خواست خدا در آن جنبه ها وجود ندارد ، و فقط یک خط قرمزی را رعایت کرده ، مثل کسی که نمره قبولی را گرفته و در کسب نمرات عالیتر سعی ای ندارد ، او قبول می شود ولی خیلی تفاوت است بین کسی که نمرات عالی می گیرد و کسی که صرفاً قبول می شود . لازم به ذکر است که قصد ما تخریب و زیر سوال بردن مفهوم تقلید نیست ، اما مقلِّد صرف ، عملاً خیلی از ابعاد وجودش آنگونه که خدا خواسته می تواند ساخته نشده باشد و ما دنبال عالیترین رفتار هستیم .
2- اطاعت
رفتار در قبال بالاتر از تقلید ، اطاعت است . اطاعت رفتاری شاملتر از تقلید است ، یعنی کسی که بنای وجودش را بر اطاعت می گذارد ، فقط در محدوده واجبات و محرمات خودش را متوقف نمی کند . مثلاً کسی که در قبال شخصی الهی ، علی الخصوص امام (ع) ، تصمیم بر اطاعت می گیرد ، اخلاقیات و تقوائیات و امورش را هم باید هماهنگ کند، وقتی امام (ع) به کاری امر بکنند ، مطیع موظّف است آن امر مولا را انجام دهد .خداوند در قرآن حداقل رفتاری که در قبال اهل بیت (ع) از انسان خواسته ، اطاعت است . در اطاعت موارد زیر مطرح است ،اولاً ، تا مولا امر نکرده ، شخص مطیع دنبال انجام امرنمی رود ، یعنی صادره ای از او سر نمی زند و معطّل امر مولا است . ثانیاً شاید مولا به چیزی امر کند که مطیع آنرا دوست نداشته باشد ،ولی او مطیع است و انجام می دهد.یعنی ممکن است در بُعد امیال ،میلش مخالف میل امام (ع) باشد ، ولی او چون بنا بر اطاعت دارد آن فعل را انجام می دهد . ثالثاً اطاعت محدوده احکام شرعی را در بر می گیرد چون این موارد نیز جزو اوامر مولا است . رابعاً اطاعت بروز اخلاقیات و تقوائیات در دنیا را هم شامل می شود ، یعنی مثلاً مولا می فرماید اینجا صدقه بده ، شخص هم صدقه می دهد و شاید این کار را نه از روی میل انجام دهد و نه صفتش شده باشد ، در هر صورت اطاعت است و در قبال اهل بیت (ع) ، حداقل این رفتار را باید داشته باشیم . خامساً در جنبه ایمانیات نیز تا امام (ع) موضوع ایمانی ای را مطرح نکنند و نگویند ، مطیع ممکن است جور دیگر فکر و اعتقاد داشته باشد ، یعنی از جنبه ایمانیات و امیال و صفات اخلاقی ، شخص مطیع ممکن است با امام (ع) هماهنگ نباشد ولی در نشان دادن اخلاقیات و تقوائیات ، و بروز آنها در دنیا ، و در اعمال و مسائل شرعی ، مطیع شبیه امام (ع) می شود . سادساً شخص مطیع نیاز نیست پیوسته پیش مولایش باشد ، چون در اطاعت شخص یکسری اوامر را می گیرد و می رود انجام می دهد تا مولا به او بگوید که دیگر آن کار را ترک کن و به کار دیگری بپرداز . با توجه به موارد مطرح شده ، واضح است که اطاعت از تقلید رفتاری شاملتر و کارآمدتر است و جنبه های بیشتری از وجود انسان را تحت تربیت قرار می دهد ، ولی باز ابعادی از انسان باقی می ماند که با اطاعت هم تربیت باید و شاید برای آنها واقع نمی شود .
3- تبعیت
رفتار عالیتر از اطاعت ، تبعیت است . تبعیت یعنی انطباق تبیین ها و افکار و امیال . متّبِع با میل و رغبت و از سر محبت سعی می کند تمام ابعاد وجودش را و علی الخصوص ، ابعاد عالیترش را اَشبه به مولایش بکند . در ذیل به برخی از تفاوتهای تبعیت با اطاعت اشاره می شود .
3-1) ریشه تبعیت در محبت است .
خداوند در آیه 31 سوره آل عمران می فرماید :" قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ " . در این آیه چیزی که عامل و باعث تبعیت است را محبت به خدا معرفی می کند و تبعیت را در قبال رسول خدا می خواهد . یعنی اگر از رسول الله (ص) حرف شنوی داشته باشی ولی نه به علت محبت به خدا ، آن تبعیت حساب نمی شود . در صورتی که در اطاعت این موضوع مطرح نیست ، چه بسا شخص بخاطر ترس از عذاب یا طمع بهشت حرف شنوی داشته باشد . این آیه نشان می دهد که اطاعت و تبعیت تفاوت اساسی و ریشه ای دارند و اصلاً از محدوده ای که اطاعت ، تربیت آن ابعاد را عهده دار نیست تازه تبعیت شروع می شود ، یعنی محدوده امیال و گرایشهای انسان .
3-2) تبعیت یک دعوت است و اجباری در آن نیست ولی اطاعت واجب است و تکلیف .
از لحن آیه مذکور و "اِن" شرطیه که در اول آن آمده و همچنین ثمراتی که برای تبعیت در آن مطرح شده ، که علاوه بر غفران ذنوب ، غفوریت را دوباره می آورد و با رحیمیت که رحمت خاصه است ثمرات را تکمیل می کند ، مشخص می شود که در تبعیت اجباری نیست بلکه برای واجدان آن ، یک امتیاز عالی است و خداوند نه از سر تکلیف بلکه دعوت به ارزشی عالیتر برای بشر آنرا معرفی می کند . اما دلیل اصلی بر اجباری نبودن آن ، در مفهوم و ریشه تبعیت است ، زیرا مقوله ای که اساسش محبت است نمی تواند اجباری باشد یعنی به زور نمی توان از کسی خواست که نسبت به چیزی محبت داشته باشد و اعمالی را از سر محبت انجام بدهد . اما در اطاعت انسانها امر شده اند به اطاعت از رسولان الهی و اهل بیت (ع) . برای نمونه در آیه 32 سوره آل عمران ، یعنی آیه ای بعد از آیه مذکور خداوند می فرماید :" قُلْ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْکافِرينَ " . در این آیه به صراحت امر به اطاعت از خدا و رسول شده ایم و با شرطی که در ادامه آیه برای اعراض از اطاعت گذاشته ، وجوب اطاعت را بیشتر می رساند و اصلاً رویگردانی از آن را مساوی کفر دانسته و سرانجام کافرین نیز در قرآن مشخص است .
3-3) با دقت در دو آیه فوق ، مشخص می شود که انتهای مرز تکلیف ، یعنی اطاعت ، تازه ابتدای تبعیت است .
3-4) تبعیت با اطاعت فرق دارد و عالیتر از آن است .
اولاً چون خدا با دو واژه متفاوت موضوع را می آورد پس حتماً با هم فرق می کنند . ثانیاً در آیات 31 و 32 سوره آل عمران به ترتیب تبعیت و اطاعت مطرح است ، که نشان دهنده تفاوت آنها است ، در آیه 90 سوره طه، هارون (ع) قومش را هم به تبعیت از خودش و هم به اطاعت از امرش فرا می خواند ، که این موضوع ، دلیلی دیگر بر تفاوت آنها است . ثالثاً با توجه به توضیحاتی که در بندهای قبل آمد،اطاعت و تبعیت تفاوت ریشه ای دارند و رجحان تبعیت واضح است ، البته با تفاوتهای دیگری که در ادامه مطرح می شود این رجحان واضحتر می شود .
3-5) بنای فعل متّبِع ، حداقل بُعد روحی یا قلب است که صادره هایش به صورت امیال می باشد .
با توجه به آیه " قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْکُمُ اللّهُ" ، و چون مُحب دنبال این است که محبوبش راضی شود لذا مطابق میل محبوبش رفتار می کند ، شخصی که بنای صادره هایش تبعیت است ، ابتدا امیالش را شبیه به امیال محبوبش می کند یعنی در وجود او این موضوع است که چون مولای من این کار را دوست دارد من انجام می دهم . مثلاً نزد متبِع احکام شرعی و عمل به آنها ، نه بخاطر واجب و حرام بودن است و نه به طمع بهشت یا ترس از جهنم ، نزد متبِع مفاهیم واجب و حرام و مستحب و مباح و مکروه ، مطرح نیست و یا اصلاً پررنگ نیست ، نه اینکه او مرتکب حرام می شود یا واجبی را ترک می کند ، بلکه او مقیدتر از مطیع و مقلِد است ، فضای فکر او و امیالش چیز دیگری است ، امیالش تغییر کرده و شبیه امیال مولایش شده ، یعنی اگر موضوعی واجب است ، پس مولا میل انجام آنرا دارد و متبِع آن میل را دریافت می کند و بلافاصله در وجودش قرار می گیرد و دیگر میل او می شود و به این لحاظ آنرا انجام می دهد ، می خواهد واجب باشد یا مستحب یا مباح ، برایش فرق نمی کند ، نزد او این مطرح است که پسندم آنچه را مولا پسندد .
3-6) متبِع در محدوده ایمانیات هم سعی می کند شبیه مولایش بشود .
با توجه به اینکه ایمانیات ریشه امیال صحیح است ، چون مولا دوست دارد که ایمانیات افرادِ تحت ولایتش ، صحیح ترین ایمانیات باشد ، متبِع به اعتقادات می پردازد و آنها را عرضه می کند تا اصلاح شود و به صورت ایمانیات وارد قلبش بشود ، اما این موضوع نزد مطیع مطرح نیست و یا به این پررنگی مطرح نیست .
3-7) متبِع منتظر نمی نشیند تا مولا به او دستوری بدهد .
یعنی معطل امر مولا نمی شود بلکه برای او اُفت دارد که مولا خواسته اش را به زبان بیاورد تا انجام دهد . او سعی می کند در همراهی و همنشینی ها میل مولایش را متوجه بشود و سرعت و سبقت بگیرد برای انجام آن میل .
3-8) موضوع دعوت به امام حی و نیاز به ایشان در درجات تبعیت پررنگ است .
همانطور که برای هر خیری درجاتی مفروض است ، تبعیت نیز درجات دارد . از اولین درجات آن ، تبعیت از آثار است . یعنی شخص با استفاده از آثار بجا مانده از مولایش (آثار مکتوب و غیر آن) ، سعی می کند میل او را بیابد و انجام دهد . اما در مراتب عالیتر تبعیت ، شخص دنبال ولیِّ حی و زنده می گردد تا تبعیت او به روز باشد و مدام دنبال همراهی و همنشینی با مولایش است تا جدیدترین نظرات ، تبیین ها ، منظرها و امیال را دریافت کند و آنگونه شود و هدف از همراهی و همنشینی ، دریافت این موضوعات است و شاید از این باب است که دعوت به امام حی شده ایم ، و نیاز به امام حی پررنگ می باشد . مثلاً اگر فردی در زمان یکی از ائمه باشد و بسیار حدیث و مطلب از ایشان آموخته باشد ، با شهادت آن امام ، بهترین رفتار آن است که بلافاصله امام بعدی را بشناسد و خودش یعنی ایمانیات و تبیین های و امیالش را خدمت ایشان عرضه کند هر چند که آنها را از امام قبلی دریافت کرده است و نگوید چون بسیار مطالب از امام قبلی آموخته ام پس بروم و انجام بدهم و هر کجا حادثه ای واقع شد که مطلبی در مورد آن نیاموخته بودم آنوقت می روم و از امام حی می پرسم . این موضوع چنان مهم است که حتی در مورد تقلید مطرح است که بقای بر احکام مرجع میت به شرط فتوای مرجع حی جایز است . اما در تبعیت ، بدلیل اینکه متبِع می خواهد تمام ابعادش ، شبیه مولایش شود و همه لحظات زندگیش آنگونه که ایشان می پسندد سپری شود ، نیاز به امام حی برای دریافت آن خواسته ها ، بسیار ضروریتر و پررنگتر است و درجات عالی تبعیت بدون ولیِّ حی اصلاً امکان ندارد .
3-9) یکی دیگر از تفاوتهای تبعیت با اطاعت و تقلید ، در نوع سازندگی ای که آنها در وجود انسان ایجاد می کنند می باشد .
شرافت و قیمت انسان به جنبه های عالیتر و بالاتر اوست و هر بُعد به منزله لباسی برای جنبه بالاترش است . تربیت جنبه های عالیتر ، قیمتش بیشتر و پایدارتر است . در تبعیت انسان از بالا به پایین ساخته و تربیت می شود آنهم توسط مولایش نه خودش یعنی متبِع مولا ساخته است نه خود ساخته . یعنی کسی که بنا بر تبعیت گذاشته ، برای تغذیه و تربیت هر بُعدی از ابعاد وجودش به آنگونه ای که خدا خواسته ، حداقل با سه سوال اساسی مواجه است ، 1- به چه مقولاتی؟ 2- تا چه حدی؟ 3- در چه جایگاهی؟ مثلاً ابتدا ایمانیاتش را با این سه سوال می سنجد تا شبیه ایمانیات مولایش بشود ، یعنی به چه مقولاتی مولا دوست دارند الان ایمان داشته باشم ؟ و تا چه حدی در آن مقولات باید وارد شوم ؟ و آن مقولات در نظام و چهره ایمانیات من چه جایگاهی باید داشته باشند ؟ و بعد از آن امیالش با آن سوالات شبیه امیال مولایش می شود و این امیال موتورمحرکه ای قوی شده تا اخلاقیات و تقوائیات و آداب را هم به همین صورت بسیار سریع و یسیر بسازد . یعنی صفات اخلاقی و تقوائی او و روانیات و آداب وی منطبق با ایمانیات و امیالش که همان ایمانیات و امیال مولایش است بسیار سریع ساخته می شود . یعنی در اثر تبعیت یک نظامی از بالا به پایین در تمام ابعاد انسان شکل می گیرد،یک شکلی که هر مقوله در آن تصویر ، از لحاظ مقدار و کیفیت و جایگاه ، دقیقاً آنگونه که امام (ع) می خواهد ساخته می شود . اما مقلِد ، بسیاری از اوقات شبانه روزش را آنطور که خودش خواسته به افعالی که حرام نیست پرداخته ، و در اخلاق و تقوائیات نیز به اخلاقیاتی که خودش می پسندیده و به آن مقداری که دوست داشته پرداخته و در جایگاهی که میل داشته قرار داده ، چه بسا نزد مقلِدی ، تقوا و پرهیز از نامحرم بسیار پررنگ باشد و عالیترین رفتار اخلاقی بداند و نزد دیگری صدقه دادن و نزد سومی صله رحم و... و تازه هر کدام با کمیت و کیفیت و جایگاه خاصی که می پسندند به آن صفات می پردازند . در مجموع ابعاد وجود انسان اولاً از بالا به پایین ساخته نمی شود و ثانیاً نظام و چهره هر بُعد انسان ، آنگونه که خدا خواسته نمی شود . در اطاعت ، نظام و چهره ساخته شده ابعاد انسان مقداری بیشتر از تقلید ، شبیه امام (ع) می شود ولی باز جنبه های عالیتر یعنی امیال و ایمانیات او شبیه نمی شود . در مجموع در تقلید و اطاعت لزومی ندارد که ابعاد عالی انسان با خواست خدا هماهنگ شده باشد و آنگونه که خدا خواسته تربیت بشود . چون در تقلید و اطاعت هماهنگی در جنبه های پایینی انسان مطرح است و این تفاوت در شیوه تعلیم و تربیت خیلی مهم است چرا که تربیت صحیح انسان از بالا به پایین است ، از اصل به فرع است و بدیهی است که جنبه های بالاتر انسان نسبت به ابعاد پایینی او جایگاه اصل را دارا می باشد و لذا تربیت تمام ابعاد انسان با تبعیت میسر است نه با اطاعت و تقلید .
3-10) محصول و ثمره تبعیت "مِنّی" شدن است و ثمره اطاعت "مَعیّت" .
در آیه 69 سوره نساء خداوند می فرماید :" وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقًا " . در این آیه محصول اطاعت ، همراهی و معیت خوبانی از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین مطرح می شود ، فرد مطیع مشمول این نعمتِ همراهی می شود اما از آنها نیست ، از جنس و هم سنخ آنها نیست ، اما در آیه 36 سوره ابراهیم(ع) داریم :" رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثيرًا مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنّي وَ مَنْ عَصاني فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحيمٌ " . یعنی کسی که از ابراهیم (ع) تبعیت کند از او می شود ، مسلماً جسم او که از جسم ابراهیم (ع) نمی شود بلکه جنبه های عالیتر شخص تغییر سنخیت می دهد و از جنس جنبه های عالیتر ابراهیم (ع) می شود . مثلاً اهل بیت (ع) در مورد سلمان فرموده اند که سلمان از ما اهل بیت است و ما می دانیم که اهل بیت عصمت و طهارت (ع) چهارده نفر بیشتر نیستند ، پس این مِنّیت ، به لحاظ جنبه های عالیتر است ، یعنی ایشان بخاطر رفتار تبعیتی ای که در قبال اهل بیت(ع) داشته است ابعاد بالاترش شبیه و هم جنس ابعاد مولایش شده است .
3-11) یک مثال برای واجدان تبعیت ، اصحاب امام حسین (ع) هستند .
یکی از بهترین این اصحاب ، حضرت علی اکبر (ع) است که امام (ع) درباره ایشان می فرمایند : ایشان شبیه ترین مردم از نظر ظاهر ، صفات اخلاقی و منطق به رسول الله (ص) بودند . اینکه انسان منطقش شبیه کسی باشد ، باید قبل از آن ، دیدگاهها و تبیین هایش و اعتقاداتش شبیه شده باشد تا به دنبال آن در هر موضوعی منطقش شبیه بشود ، یعنی این تعریف از علی اکبر (ع) ، دلالت می کند که ایشان بنای وجودش بر تبعیت بوده است . دیگر اینکه اصحاب امام حسین (ع) در مسیر حرکت کاروان حسینی به سمت کربلا ، ریشه رفتارشان محبت بوده است ، یعنی امام (ع) از جانب خدا به گونه ای صحنه پردازی کردند که هر کس به طمع دنیا و حکومت کوفه دنبال ایشان راه افتاده بود در قسمتی از راه از ایشان جدا شود و آنهایی که پایدار مانده بودند بنا بر تبعیت داشتند و حتی در شب عاشورا ، امام (ع) یک بار دیگر می خواهند کاروانیان باقی مانده را امتحان کنند و اهل اطاعت را از اهل تبعیت جدا کنند ، لذا می فرمایند که این جماعت با من کار دارند ، من عهدم را از شما برداشتم و شما از تاریکی شب استفاده کنید و بروید ، در اینجا هر کسی که بنا بر اطاعت دارد عذرش پذیرفته است و می تواند صحنه را ترک کند ، ولی کاروانیان با دیدن رفتار ابالفضل (ع) ، درس می گیرند و می فهمند که رضایت محبوب در ماندن آنها است نه در رفتن . یعنی آنها رفتاری کردند که اساسش حب است ، حب به امام (ع) که همان حب به خدا است . و امام (ع) چه زیبا از کاروانیانشان تعریف می کنند که در مورد ایشان فرمودند : اصحاب من بهترین اصحاب هستند و امر ایشان امر من و رأی ایشان رأی من است و این همان مفهوم و محصول تبعیت است ،یعنی ایشان به قدری سعی کردند از روی محبت هر امر و موضوعی که مد نظر امام (ع) است،امر و موضوع خودشان قرار بدهند،و در آن موضوعات آنگونه که امام (ع) نتیجه می گیرند و رأی و نظر دارند،نتیجه گیری می کردند و رأی می دادند تا اینکه از امام (ع) شدند،البته با درجات مختلف ، یعنی جنبه های عالیترشان شبیه امام (ع) شد و به این لحاظ امام (ع) بر صادره های ابعاد ایشان با این جمله مهر تأیید می زنند،یعنی اگر برای ایشان موضوعی مطرح بود،برای امام (ع) هم آن موضوع مد نظر و مطرح است و در آن موضوع به گونه ای فکر و اعتقاد داشتند و تصمیم می گرفتند که تصمیم و رأی امام (ع) است.برای توضیح بیشتر این مفهوم ، مثلاً اگر دو نفر با یک صحنه مواجه شوند ، با توجه به اعتقادات و افکارشان دو نوع برداشت ونتیجه گیری از آن صحنه خواهند داشت و به تبع آن ، دو گونه رفتار در قبال نشان می دهند ، چه بسا مقولاتی در آن صحنه برای یکی پررنگ باشد و برای دیگری اصلاً مطرح نباشد ، با این توضیح مقداری متوجه می شویم که جمله امام (ع) در مورد اصحابشان چه معنی عمیقی دارد ، یعنی در مسیر کاروان ، اصحاب امام (ع) با هر صحنه و ماجرایی که روبرو می شدند ، عناصر و موضوعاتی از آن صحنه برایشان پررنگ بود ، که امام (ع) می خواست و در آن موضوعات به گونه ای رأی داشتند که امام (ع) می خواستند .
3-12) همه افراد در حال تبعیت هستند . یعنی کسی را نمی توان یافت که تبعیت نکند ، بلکه سوال اساسی این است که تبعیت از چه کسی ؟
بسیاری افراد در اکثر اوقات از شیاطین ، نفسشان و یا این شخص و آن شخص تبعیت می کنند و دائماً متّبَعشان تغییر می کند ، یعنی همه یا اکثر مقولاتی که در جامعه مطرح می شود برای آنها نیز پررنگ شده و روی نظرات و تفکرات و نتیجه گیری و تصمیماتشان اثر می گذارد یعنی از همه چیز تبعیت می کنند و به لحاظ فطرتشان بعضی اوقات هم بخاطر رضایت خدا ، کاری را انجام می دهند . این نکته قابل ذکر است که وقتی می گوئیم رفتار در قبالِ تبعیت ، منظورمان ، اصل و بنای رفتار یک فرد است ، یعنی چارچوبه فکری و رفتاری فرد ، تبعیت از شخصی الهی یا هدایت است و در همین حال ممکن است بعضی از صادره های او از روی اطاعت باشد و بعضی از روی تقلید و در عین حال بعضی از روی تبعیت از نفس و شیاطین و غیره باشد ، ولی اساس رفتار وی تبعیت از ولی الهی می باشد و به مرور زمان ، تبعیت از طاغوت در وجودش از بین می رود و جای آن را تبعیت از حق می گیرد .
3-13) وجود دسته بندی ها مختلف درباره تبعیت .
نکته دیگر اینکه بحث تبعیت را می توان با توجه به موضوعاتی که متبِع به آن می پردازد ، از جمله ابعاد وجود انسان ، دسته بندی کرد ، یا با توجه به مقولاتی که از آنها تبعیت می شود ، یعنی متبَع ، دسته بندی کرد ، یا با توجه به روش های تبعیت کردن و درجات آن . در این مقاله هدف مطرح کردن دسته بندی های تبعیت و درجات آن نبود بلکه قصد بر آن بود که در قالب مقایسه برخی از خصوصیات تبعیت مطرح شود و مشخص شود که رفتار تبعیت از اطاعت و تقلید ، رفتاری عالیتر ، قیمتی تر و در تربیت موثرتر است .
نتیجه گیری
اما سوال این است که چه حدی از رفتارها در فتنه های قبل از ظهور باعث نجات انسان می شود . با توجه به آیه 44 سوره ابراهیم(ع) که از آیات مهدویت است و مقطعی از عذابها و صحنه های آخرالزمان را نشان می دهد ، در آن عذاب حتی ظالمین رفتار درست را متوجه شده اند و درخواست تأخیر عذاب را می کنند تا آن رفتاری که باعث نجاتشان می شود را انجام دهند ولی دیگر مهلتی به آنها داده نمی شود ، در این آیه رفتاری که باعث نجات انسان در عذابها می شود ، تبعیت از رسولان الهی معرفی شده است و لذا نتیجه می گیریم ، فقط کسانی که اهل تبعیت از رسولان هستند در آن مقطع نجات می یابند و کسانی که صرفاً با تقلید و اطاعت بخواهند جلو بیایند ، شاید تا آن مقطع راه نجاتی برایشان باشد ولی در آن عذابها باید اهل تبعیت باشند تا سرافراز شوند . واصلاً خداوند جهت و سیر صحنه های آخرالزمان را به سمتی قرار داده است که آنهایی که طالب انسانیت هستند در خلال ماجراها ، به ارزشها و رفتارهای عالیتر کشانده بشوند و در هر مرحله ، مقداری بیشتر از مرحله قبل دچار مغفرت رب شده و تمحیص شوند ، این بدان معنی است که خداوند به وسیله صحنه ها ، پاک طینتان را به رفتارهای عالیتر جهت تربیت می کشاند ، یعنی اهل تقلید و اطاعت را به تبعیت و درجات آن می کشاند و در اثر تبعیت ، مدام آنها را تزکیه و تمحیص می کند تا تمام ابعاد وجودشان شبیه امام (ع) بشود و لایق حکومت حقه اهل بیت (ع) گردند و اصلاً گویی یک نفر است که وارد حکومت اهل بیت (ع) می شود و آنهم امام (ع) ، و دیگران چون جسمهای او هستند و جز رأی و نظر و میل ایشان ، که همان رأی و نظر خداوند است ، هیچ چیز دیگری در وجودشان نمی باشد به مصداق آن حدیث امیر المومنین (ع) که می فرمایند : " الأصدقاء نفس واحدة في جسوم متفرقة"دوستان نفس واحدی هستند در جسمهای متفرق ، و یا توصیف امام حسین (ع) درباره یاورانشان که فرمودند : امر ایشان امر من است و رأی ایشان رأی من است . به راستی باید این گونه شویم تا لایق حکومت اهل بیت (ع) شویم . یعنی امام حسین (ع) در یک ماکتی کوچکتر ، در زمان گذشته ، شیوه عبور از فتنه ها و تربیت افراد در خلال عبور از صحنه ها را به نمایش گذاشتند ، تا در آخرالزمان که شیعیان و محبان ایشان می خواهند به سمت ظهور حرکت کنند درس تبعیت از ولیِّ حی را آموخته باشند و استفاده کنند . باید در خلال صحنه های آخرالزمان افراد بیاموزند که فقط تبعیت از ولیِّ قرار داده شده از جانب خدا است که آنها را سرافراز می کند و به این موضوع بپردازند . در برهه دنیا ، یعنی قبل از حوادث آخرالزمان ، در شرایط آرامش ، تبعیت یک دعوت است و تکلیف نیست ، اما برای کسانی که می خواهند از نعمت عظیم حکومت اهل بیت (ع) بهره داشته باشند یعنی می خواهند از یک محبت عظیم و اختصاصی قبل از قیامت در زمانی که هنوز نامه عملشان گشوده است و هیچ رجس و پلیدی ای دیگر وجود ندارد تا کتاب اعمالشان را تباه سازد ، بهرمند شوند ، باید صحنه های آخرالزمان گذاشته شود و در آن تبعیت دیگر یک دعوت نیست بلکه یک باید عقلی است .
راهکار عملی
اگر این مسیر در پیش روی ما است و تنها راه نجات تبعیت از ولی آخرالزمان است ، عاقلانه است ، قبل از صحنه ها ، این رفتار را بشناسیم و بارها تمرین کرده باشیم تا در صحنه اصلی دچار اشتباه و تزلزل نشویم . اما در قبال چه کسی تبعیت کنیم ؟ با توجه به آموزه های قرآن ، لزومی ندارد بگوئیم حالا که امام زمان (عج) غایب هستند پس نمی شود تبعیت کرد و یا تمرین کرد که اگر اینطور رفتار کنیم خودمان را محروم کرده ایم . موسی (ع) با اینکه از رسولان بزرگ الهی است ، ولی به دنبال اَعلَم زمان خود حرکت می کند ، او با اینکه در درجات علم ، جزو نخبگان بشر است ، ولی دنبال شخص عالم تر است و به خاطر این موضوع سختی راه صعب العبور را به جان می خرد و وقتی به او می رسد ، خودش درخواست می کند که از خضر(ع) ، تبعیت کند.در این داستان اهمیت تبعیت بسیار واضح است و دیگر اینکه تبعیت در قبال غیر از اهل بیت (ع) و انبیاء و رُسُل نیز میسر است چرا که خدا در قرآن در این ماجرا از خضر (ع) به عنوان عالم یاد می کند ، یعنی باید بگردیم عالمترین فرد زمان خویش را بیابیم و خودمان اصرار بر تبعیت داشته باشیم نه اینکه منت بر او بگذاریم که می خواهیم از او تبعیت کنیم . از وجهی دیگر در آیه 21 سوره یاسین فردی که درست رفتار می کند خطاب به قومش درباره رفتار صحیح می فرماید[10] : از کسانی که هدایت یافته هستند و از شما اجری نمی خواهند تبعیت کنید . در این آیه تبعیت به عنوان رفتار در قبال مهتدین مطرح شده ، نه اینکه لزوماً نبی یا رسول باشند تا آنها را معصوم بدانیم و بعد تبعیت کنیم . پس اگر تا صحنه های آخرالزمان دستمان به انبیاء و رُسُل و اهل بیت (ع) نمی رسد ، بیاییم اعلم و مهتد را پیدا کنیم و خودمان اصرار بر تبعیت داشته باشیم تا رشد کنیم ، بیاییم از این ابزار و وسیله قوی برای رشد خودمان و جامعه استفاده کنیم و تربیت خودمان و جامعه را محدود نکنیم . ما که در این زمانه حکومت ولی فقیه را محبت خدا می دانیم ، بیاییم با ایجاد فرهنگ تبعیت از ولی فقیه در جامعه ، مردم را برای وارد شدن به صحنه های آخرالزمان آماده کنیم و به این لحاظ از نعمات خداوند که به خاطر این رفتار بر بندگانش جاری می کند بهرمند شویم .
[1] آیه 27سوره اعراف : يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّکُمُ الشَّيْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراکُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ
اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينکه او و فبیله اش شما را ميبينند از جايي که شما آنها را نميبينيد؛ (امّا بدانيد) ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نميآورند!
[2] آیه 14 سوره حجرات : قالَتِ اْلأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ اْلإيمانُ في قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
عربهاي باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولي بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنيد، چيزي از پاداش کارهاي شما را فروگذار نميکند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»
[3] آیه 141 سوره آل عمران : قالَتِ اْلأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ اْلإيمانُ في قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
عربهاي باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولي بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنيد، چيزي از پاداش کارهاي شما را فروگذار نميکند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»
في كتاب كمال الدين وتمام النعمة باسناده إلى ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ان على بن أبيطالب عليه السلام امام امتى وخليفتي عليها من بعدى، ومن ولده القائم المنتظر الذى يملاء الله به الارض عدلا وقسطا كما ملئت جورا وظلما، والذى بعثنى بالحق بشيرا ونذيرا ان الثابتين على القول به في زمان غيبته لاعزمن الكبريت الاحمر، فقام إليه جابر بن عبد الله الانصاري فقال: يا رسول الله وللقائم من ولدك غيبة ؟ قال: أي وربى وليمحص الله الذين آمنوا ويمحق الكافرين يا جابر ان هذا الامر من الله، وسر من سر الله، مطوى عن عباد الله، فاياك والشك فيه، فان الشك في أمر الله عزوجل كفر.
[4] قسمتی از آیه 30 سوره روم
[5] وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني وَ أَطيعُوا أَمْري
[6] وَ أَنْذِرِ النّاسَ يَوْمَ يَأْتيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلي أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ .
و مردم را از روزي که عذاب الهي به سراغشان ميآيد، بترسان! آن روز که ظالمان ميگويند: «پروردگارا! مدّت کوتاهي ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذيريم و از پيامبران تبعیت کنيم!» (امّا پاسخ ميشنوند که:) مگر قبلاً سوگند ياد نکرده بوديد که زوال و فنايي براي شما نيست؟!
[7] في روضة الكافي محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان عن ابي الصباح بن عبدالحميد عن محمد بن مسلم عن ابي جعفر عليه السلام قال : والله الذي صنعه الحسن بن علي عليهما السلام كان خيرا لهذه الامة مما طلعت عليه الشمس ووالله لقد نزلت هذه " ألم تر إلى الذين قيل لهم كفوا أيديكم واقيموا الصلوة وآتوا الزكوة " انما هي طاعة الامام وطلبوا القتال ، " فلما كتب عليهم القتال مع الحسين عليه السلام " قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا أخرتنا إلى أجل قريب نجب دعوتك و نتبع الرسل " أرادوا تأخير ذلك إلى القائم عليه السلام .
[8] غررالحکم ص 416
[9] آیه 66 سوره کهف : قالَ لَهُ مُوسي هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلي أَنْ تُعَلِّمَني مِمّا عُلِّمْتَ رُشْدًا
موسي به او گفت: «آيا از تو تبعیت کنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزي؟»
[10] اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
از کساني تبعیت کنيد که از شما مزدي نميخواهند و خود هدايت يافتهاند!