و از خداوند درخواست می کرد که به زودی یوسف را ببیند:«عسی الله أن یأتینی بهم جمیعاً»؛[۱]امیدوارم خداوند، همه آنان را به من بازگرداند.ولی در مقابل، برداردان با این که او را نکشتند و در چاه انداختند، به امید این که قافله ای، او را بیابد و با خود ببرد:«قال قائل منهم لاتقتلوا یوسف و ألقوه فی غیابت الجب یلتقطه بعض السیاره ان کنتم فاعلین»؛[۲]

یکی از آنان گفت: یوسف را نکشید. اگر می خواهید کاری انجام دهید، او در نهان گاه چاه بیفکنید تا قافله هایی، او را برگیرند (و با خود به مکان دوری ببرند).

با این حال، برادران، یوسف را فراموش کرده بودند و چون یعقوب، از یوسف یاد می کرد، وی را سرزنش می کردند:«قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضاً او تکون من الهالکین»؛[۳]گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از یوسف یاد می کنی که ممکن است بیمار شوی یا هلاک گردی.«و لما فصلت العیر قال أبوهم انی لأجد ریح یوسف لولا أن تفندون قالوا تالله إنک لفی ضلالک القدیم»؛[۴]هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) بیرون آمد، پدرشان (یعقوب) گفت: اگر مرا به نادانی و کم خردی، متهم نکنید، (باید بگویم که) بوی یوسف را احساس می کنم. گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهی پیشین ات هستی.در مسأله غیبت یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز برخی که از هدایت الهی برخوردارند، پیوسته با امید به فضل خداوندی، ظهور او را انتظار می کشند و هرگز از رحمت الهی نا امید نمی شوند. در دعای عصر غیبت که از ناحیه مقدسه رسیده است، چنین می خوانیم:«… ولا تنسنا ذکره و انتظاره و الایمان به قوه الیقین فی ظهوره و الدعاء له و الصلاه علیه»؛[۵](خدایا) یاد او، انتظارش، ایمان به او، باور شدید به ظهور او، دعا برای او و توجه به او را در ما به فراموشی مسپار!در مقابل، گروهی دیگر که خداوند بر دل هایشان قفل زده است و از درک حقایق ناتوان اند، امیدی به آمدنش ندارند. حتی گاهی وجودش را انکار می کنند.امام صادق _ علیه السلام _ به زراره فرمود:«یا زراره و هو المنتظر و هو الذی یشک الناس فی ولادته منهم من یقول مات أبوه فلا خلف له … و منهم من یقول ماولد …»؛[۶]ای زراره! او (حضرت مهدی «عج») کسی است که آمدنش را انتظار می کشند. اوست که مردم در تولدش شک می کنند. برخی می گویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندی نداشت … و برخی می گویند: هنوز به دنیا نیامده است … .

۱۱- نشانه پس از آن که زلیخا به یوسف، تهمت ناپاکی زد، عزیز مصر به کمک نشانه الهی، پاکی و بی گناهی او را دریافت:«و شهد شاهد من اهلها إن کان قمیصه قُدّ من قُبُل فصدقت و هو من الکاذبین و ان کان قمیصه قُدّ من دُبُر فکذبت و هو من الصادقین فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبُر قال إنه من کیدکنّ إن کیدکن عظیم»؛[۷]و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیشِ رو پاره شده است، آن زن راست می گوید و او از دروغ گویان است، و اگر پیراهنش از پشت پاره شده است، آن زن دروغ می گوید و او از راست گویان است. هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او (یوسف) از پشت پاره شده است، گفت: این از مکر و حیله شما زنان است. همانا مکر و حیله شما زنان عظیم است.با این حال، عزیز مصر به سبب وسوسه زلیخا، یوسف را به زندان افکند:«ثم بدالهم من بعدما رأوا الآیات لیسجنَّنه حتی حین»؛[۸]و پس از آن که نشانه های (پاکی یوسف) را دیدند، بر آن شدند که او را تا مدتی زندانی کنند.ستم پیشه گان عصر یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز با این که اعجازها و نشانه هایی از حقانیت او را دیدند، اما باز به خود نیامدند و به قتل او کمر همت بستند.رشیق می گوید: معتضد عباسی، مرا به همراه دو نفر دیگر فرا خواند و به ما دستور داد که هر یک بر اسبی سوار شویم و تنها زیرانداز سبکی با خود برداریم و از برداشتن هر وسیله دیگری پرهیز کنیم. آن گاه افزود: به سامرا و فلان محله و فلان خانه می روید. بر در خانه، خادم سیاهی ایستاده است. آن گاه، به خانه هجوم برید و هر کس را در آن جا یافتید، بکشید و سرش را برای من بیاورید.ما بر اساس دستور، به سامرا و همان خانه رفتیم. مرد سیاهی بر در خانه نشسته بود. پرسیدم: چه کسی در خانه است؟ با بی اعتنایی گفت: صاحبش. به خانه هجوم بردیم. در خانه، اتاقی بود که بر در آن، پرده ای زیبا آویخته بود. چون پرده را بالا زدیم، گویا در اتاق، دریایی از آب بود. در انتهای اتاق، مردی با بهترین شمایل بر روی حصیری بر آب مشغول نماز بود. او به ما هیچ توجهی نکرد. یکی از همراهانم به نام احمد بن عبدالله، برای وارسی، وارد آب ها شد، امّا نزدیک بود غرق شود. من دستش را گرفتم و او را نجات دادم، ولی وی از ترس بی هوش شد و ساعتی در همان حال ماند. همراه دیگرم نیز همان کار را کرد و به همان بلا گرفتار شد.من از صاحب خانه عذرخواهی کردم و گفتم: به خدا سوگند! من از ماجرا آگاه نبودم و نمی دانستم برای قتل چه کسی اعزام شده ایم و من از این کار توبه می کنم. ولی او به ما اعتنایی نکرد.ما به سوی معتضد برگشتیم. او منتظر ما بود و به دربانان سپرده بود که هر وقت به کاخ رسیدیم، اجازه ورود بدهند. ما نیز در همان شب بر او وارد شدیم و ماجرا را برایش بازگو کردیم. با عصبانیت پرسید: آیا این ماجرا را برای کسی بازگو کرده اید؟ گفتیم: نه. او سوگند یاد کرد که اگر این ماجرا را با کسی در میان بگذاریم، گردن ما را خواهد زد. ما نیز تا او زنده بود، توان بازگو کردن آن را نداشتیم.[۹]

۱۲- توطئه یوسف با توطئه های گوناگونی رو به رو گشت؛ به چاه افکندن، به بردگی رفتن، تهمت ناپاکی شنیدن و زندان. با این حال، مشیت الهی بر آن بود که همه توطئه ها و نقشه ها ناکام گردد. دشمنان برای یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز توطئه های فراوان و نقشه های شومی برنامه ریزی کرده بودند، ولی اراده الهی بر رهایی او از همه فتنه ها و تجلّی نور خداوندی تعلق گرفته است.امام صادق _ علیه السلام _ می فرمایند:«کذلک بنو امیه و بنو العباس لمّا أن وقفوا علی أنّ زوال مملکه الامراء الجبابره منهم علی یدی القائم منا ناصبونا للعداوه و وضعوا سیوفهم فی قتل أهل بیت رسول الله _ صلّی الله علیه و آله _ و اباده نسله طمعاً منهم فی الوصول إلی قتل القائم _ علیه السلام _ فأبی الله أن یکشف امره لواحد من الظلمه اءلا أن یتم نوره و لوکره المشرکون»؛[۱۰]بنوامیه و بنوعباس چون دریافتند که گردن کشان آنان به دست مهدی ما از میان می روند، با ما بنای دشمنی نهادند. آنان برای کشتن اهل بیت پیامبر _ صلّی الله علیه و آله _ و نابودی نسل او، شمشیرهای خود را از نیام در آوردند تا مهدی _ علیه السلام _ بکشند، ولی خداوند، امر او را از ستم کاران، پنهان کرد و نورش را گستراند، هرچند مشرکان از آن بی زار بودند.

۱۳- هدایت یوسف، هنگام غیبتش به دلیل زندانی شدن نیز از رسالتی که در برابر مردم به عهده داشت، غافل نشد. هنگامی که دو یار زندانی یوسف، خواب خود را برای او بیان کردند و تعبیر آن را از او خواستند، یوسف از فرصت به دست آمده استفاده کرد و پیش از بیان تعبیر چنین گفت:«یا صاحبی السجن ءارباب متفرقون خیرٌ أم الله الواحد القهار ما تعبدون من دونه إلا أسماءً سمیتموها أنتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان إن الحکم إلا لله أمر ألا تعبدوا إلا إیاه ذلک الدین القیم و لکن أکثر الناس لایعلمون»؛[۱۱]ای همراهان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداوند یکتای پیروز؟ این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسم هایی (بی مسمّا) که شما و پدرانتان آنها را (خدا) نامیده اید، نیست. خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده است. حکم تنها از آنِ خداست. او فرمان داده است که جز او را نپرستید. این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی دانند.هرچند یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز در پس پرده غیبت است، لحظه ای از انجام رسالت خود (هدایت مردم) غفلت نمی ورزد و مردم از فیض او بهره مند می شوند.اولیای الهی از کوشش برای تحقق اهداف آسمانی خود هرگز دست نمی کشند؛ زیرا وظیفه حرکت به سوی خداوند و تکامل، هیچ گاه از دوش مردمان برداشته نمی شود. اگر در زمانی و جایی، وظیفه حرکت به سوی کمال از دوش کسی برداشته شود، آن گاه به همان میزان، رسالت هدایت نیز از عهده متولیان هدایت برداشته شده است. و البته هرگز چنین چیزی رخ نمی دهد؛ زیرا در این صورت، آفرینش آدمی بیهوده می شود. از این رو، ممکن است ولیّ خدا ساکت باشد، امّا هرگز ساکن نمی ماند. هم چنان که ممکن است غایب باشد، امّا هیچ گاه قاعد نمی ماند. امام همیشه در حال هدایت، سازندگی و پرورش است؛ گاه مخفیانه و گاه آشکارا. در کتاب های روایی، نمونه های فراوانی از هدایت های ویژه حضرت مهدی (عج) آمده است. برای نمونه به یکی از آنها اشاره می کنیم:

در عصر سفارت محمد بن عثمان، گروهی از شیعه درباره این مسأله اختلاف کردند که آیا خداوند، آفرینش موجودات و روزی دادن به آنها را به امامان معصوم _ علیهم السلام _ واگذار کرده است یا نه؟ گروهی، آن را محال می دانستند و گروهی دیگر بر این باور بودند که امامان _ علیهم السلام _ از جانب خداوند، موجودات را می آفرینند و روزی می دهند.

منابع:

1.        سوره یوسف، آیه ۸۳٫

2.        سوره یوسف، آیه ۱۰٫

3.        سوره یوسف، آیه ۸۵٫

4.        سوره یوسف، آیه ۹۴- ۹۵٫

5.        بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۸٫

6.        الغیبه شیخ طوسی، ص ۳۳۴٫

7.        سوره یوسف، آیه ۲۶- ۲۸٫

8.        سوره یوسف، آیه ۳۵٫

9.        الغیبه شیخ طوسی، ص ۲۴۸٫

10.     الغیبه شیخ طوسی، ص ۱۶۹٫

11.     سوره یوسف، آیه ۳۹- ۴۰٫

1.        نصرت الله آیتی- مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه