سینمای امروز علیه دین است یا له آن؟
سینمای بیداری ترکیبی است که به ظاهر با توجه به سلسله بحث های آوینی، ترکیبی متناقض به نظر می رسد. آوینی سینما را وسیله ای می دانست که در ذات خود غرق شدن را به همراه دارد. غرق شدنی که مخاطب را از عالم واقع به عالم واقع هپروت می برد و تمام توان خود را برای بستن راه های تفکر و تعامل و تعمق به کار گرفته است.
درواقع سینما پوشش و چشم بندی است که بر چشمان مخاطب می نشیند و حقیقت را مخفی می کند. یعنی سینما ذاتاً باعث خواب و غفلت می شود و با بیداری تضاد دارد. چرا که اگر مخاطب سینما بیدار باشد (به معنی هوشیار بودن) دیگر از هر فیلم لذت نمی برد و هوشیاری اش باعث می شود اصل هم ذات پنداری در او صورت نگیرد و روابط تصویر شده برایش بی معنی شود و در دام درام های عمیق فیلم گیر نکند و بی تفاوت از کنار آن عبور کند زیرا روابط به تصویر کشیده شده برایش بی معنی و حالتی دروغین خواهد داشت.
اگر ذهنی فعال و ارزش یاب واقعیت پشت صحنه را دریابد سوار بر فیلم خواهد بود، همین تسلط باعث این می شود تا حرف های اصلی را درک کند و با ذهنی فعال و هوشیار کمترین آسیب و تاثیر را بپذیرد.
وقتی این اتفاق به وقوع بپیوندد دیگر نام محصول را نمی توان سینما گذاشت، چرا که کار خود را نتوانسته انجام دهد و در بیان ذات سینمای اش موفق نبوده است. سئوال اصلی اینجاست سینما چگونه می تواند در کنار کلمه بیداری بنشیند و مفهومی جدید را بیابد؟ مگر می شود به هنگام خواب آلودگی بیداری داشت؟ مگر می شود در عین ناخودآگاهی خودآگاه بود؟
مجموع این سوالات همان سوال معروف است که آیا می توان سینمای دینی داشت یا نه؟ چرا که دین هم به دنبال بیداری است و با بیدار کردن نفس آن ها را به آینده ای روشن فرا می خواند. عبارت "سینمای دینی" که از ابتدای انقلاب اسلامی ایران سینما را در گیر کرد و تا امروز نیز ادامه داشته و بعد از این هم ادامه خواهد یافت. عبارتی است که مرتضی آوینی هم جوابی روشن برای آن نتوانست پیدا کند و موضوع نیمه کاره رها شد.
هنر دینی و هنر امروز
شهید آوینی در مورد حقیقت هنر دینی می نویسد: «هنر دینی، هنری است که در ذیل دین محقق شده باشد و این، حقیقتی است متمایز از آن که هنر امروز، امری مذهبی را همچون موضوع کار خود برگزیند. هنر امروز به طور یقین هنر دینی نیست و این حکم حتی در آن جا که هنر امروز به موضوعات دینی توجه کند نیز صادق است. هنر دینی، هنری است که قالب و صورتی دینی نیز داشته باشد.هنر دینی، نتیجه تاریخی تقرب انسان به حقیقت مطلق است و هنر امروز، نتیجه تاریخی روی گرداندن بشر از حق و فرو افتادنش از بهشت مثالی وجود خویش.... هنر دینی، با خود بنیادی و نهیلیسم پایان می پذیرد؛ حال آن که هنر امروز، درست از همین جا آغاز می شود»
در سینمای شبه روشنفکری، با القای فکر و اندیشه و بیان نوعی ایدئولوژی،
نگرش و جهانبینی از سوی شبه روشنفکران روبهرو هستیم. آوینی این نوع سینما را وامدار تفکری میداند که شجرهی آن ریشه در خاک غرب دارد و آن
چیزی نیست جز اومانیسم. هنر اومانیستی که براساس تفکرات غیرالهی فیلسوفان و
متفکران غربی پایهریزی شده با آن چه که آوینی براساس مطالعات و تجربیات خود از هنر و
ادغام آن با فلسفه و حکمت و عرفان اسلامی دریافته بود، در تعارض بود. آوینی به عنوان هنرمندی متعهد، برخلاف جریان رایج و غالب روز سر بر
آستان غرب نساییده است و در پرتو الهامهای رحمانی انقلاب اسلامی و بر پایهی دین، هوشمندانه اساس و بنیان
جذابیتهای کاذب در
سینما را به چالش کشیده است. سینما مانند جاذبه زمین همه چیز را به سمت خود می کشد و رکود و اغوا
را برای مخاطبانش به ارمغان می آورد.هر شخصی که در میدان این مغناطیس قرار گیرد
نا خواسته تاثیر می پذیرد و ممکن است افکار خود را به کلی به دست سینما بسپارد و
دچار غفلت و خواب گردد.
حال آن چیست که بتواند از ابزار سینما استفاده کند و مخاطب را بالا بکشد،یعنی جاذبه ای که همه مخاطبان را به سمت تعالی و رشد و ایجاد باورهای محکم سوق دهد.سینمایی را که باعث رشد شود را می توان سینمای دینی یا سینمای بیداری نامید. البته به آن شرط که معنا سینما همان نباشد که در غرب رایج است، چرا که سینمای غربی ظرف معین و معلومی نیست که هرچه را دوست داشته باشیم در آن بریزیم و صرفا ابزار بی فرهنگی باشد. سینما ظرفی است که هرچه در آن ریخته شود به شکل و خاصیت آن شبیه می شود و این خاصیت همان اغوا و مستی و خواب آلودگی است. و اما سینمای دینی چیزی به جز این است که فعلا به دلیل نداشتن کلمه ای مناسب ناگزیر آن را هم سینما می نامیم وگرنه این تفکر ارشاد و دیگری اغوا است.
سینمای وقتی ارشاد گراست که مخاطب را در فضای داستانی معلق نکند و از نا آگاهی او برای جذبش استفاده نکند.وقتی ارشاد است که برای درک بهتر و بیشتر مخاطب فضایی خلق کند که مبتنی بر واقعیت که نه،بلکه مبتنی بر حقیقت باشد.
سینمای بیداری، ارشاد است که از بازتاب حقیقت عالم بیرون به عالم درون موجب می شود.ببیداری که شادابی و طراوت درونی به همراه خواهد داشت و هنرمندی که در این سینما ظهور می کند از درون شاد و از بیرون حالتی افتاده و آرام است. برعکس سینمایی که اغوا ایجاد می کند محصولش تنها هنرمندی است که دنیایشان نام و شهرت شان است و طراوتی ظاهری و آشفتگی درونی دارند.
همین رشد معنوی در سینماست که شهید مرتضی آوینی آن را آیینگی می نامید که از الزامات هنرمند است و هنرمندی که آیینگی نداند نمی تواند بازتاب حقیقت باشد و ناصیقلی و ناصافی او حقیقت را کج و نازیبا نمایش می دهد، و او مجبور است برای زیبا شدن تصویر از حقیقت چشم بپوشاند.
سینمای بیداری یعنی بیداری که نشات گرفته از سینمایی است که متفاوت از غرب است. سینمایی که بارزترین سنگ محکش برای تمیز دادن این دو از یکدیگر. یعنی محصولاتش متفاوت با محصول سینمای غرب است. سینمایی که نه خواب ایجاد می کند و نه برای جذب مخاطب حاضر می شود از هر المانی جز رجوع به فطرت و آگاهی استفاده کند. این سینما سینمای بیداری است که باید فکری برای نام آن کرد. چرا که سینمایی که هیچ یک از المان های سینما را ندارد حتما سینما نیست و هدف دیگر دارد.