ررسی سه گانه کلاسیک رزیدنت ایول(قسمت دوم)
بررسی بازی Resident Evil
(این بازی در سال 1996 برای کنسولPS1 عرضه شد.)
پس از موفقیت چشمگیر بازی Sweet Home و استقبال کم نظیر مردم از این عنوان، میکامی تصمیم گرفت تا ایده خود را به صورتی گسترده تر به نمایش درآورد. به همین منظور پروژه ساخت یک بازی سه بعدی در ژانر وحشت در شرکت کپ کام کلید خورد و سرانجام در سال 1996، بازی رزیدنت ایول به بازار عرضه شد. این بازی که در همان روزهای ابتدایی عرضه با استقبال فوق العاده کاربران مواجه شد، درواقع معجونی از تجربیات و علاقه های شخصی شینجی میکامی بود.
داستان بازی اینطور روایت می شد که:
پس از طغیان کوهستان آرکلی، تیم براووی گروه استارز (S.T.A.R.S) مخفف عبارت (Special Tactics And Rescue Service) به معنای گروه نجات و تاکتیک های ویژه، به منظور انجام تحقیقات پلیسی، به کوهستان آرکلی فرستاده شدند. این تیم در آغاز ورود خود به کوهستان، با رخدادهای غیرمنتظرهای مواجه شدند و خود را در محاصره بدون بازگشت مخلوقات ویروس تی یافتند. هریک از اعضای این تیم درصدد برآمد تا از آرکلی بگریزند اما با آسیبی که بالگرد آن ها متحمل شده بود، فرار از آرکلی کاری سخت بود.
اکثر اعضای تیم براوو در جریان تلاش خود برای فرار از آرکلی، توسط مخلوقات ویروس تی کشته شدند و آن هایی که زنده ماندند توانستند خود را به عمارت اسپنسر برسانند.
عمارت اسپنسر (Spencer Estate)، توسط جرج تریور و به سفارش یکی از بنیانگذاران شرکت آمبرلا ساخته شده بود که کار ساخت آن از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۷ به درازا کشیده بود. این عمارت در حقیقت پوششی برای مقر پژوهشی آمبرلا در کوهستان آرکلی بود. یک آزمایشگاه مجهز در زمینه فعالیتهای ژنتیکی در درون این عمارت وجود داشت که مکانی برای آزمایشهای آمبرلا در پروژه تایرانت بود.
اعضای تیم براوو در داخل این عمارت، به تدریج کشته شدند و فقط ربکا چمبرز توانست خود را تا هنگام خروج از عمارت زنده نگاه دارد.
پس از آنکه تیم براوو مفقود گشت، استارز، تیم اصلی خود را به کوهستان آرکلی فرستاد. تیم آلفا، تیم نخست و اصلی گروه استارز محسوب میشد که فرماندهی آن را آلبرت وسکر برعهده داشت. این تیم درکل از شش مامور تشکیل میشد. تیم آلفا نیز همانند تیم براوو در متن طغیان کوهستان آرکلی قرار گرفت و به عمارت اسپنسر پناه برد.
کریس ردفیلد و جیل ولنتاین قهرمانان اصلی این بازی هستند. این دو به همراه آلبرت وسکر و بری بارتون اعضای بازمانده تیم آلفا بودند که پس از حمله سگها وارد عمارت اسپنسر شدند. با پیشرفت داستان، کریس و جیل متوجه میشوند که فرمانده گروهشان یکی از پژوهشگرانی است که در استخدام شرکت آمبرلا بوده و در پروژه تایرانت فعالیت میکند.
با آگاه شدن کریس و جیل از خیانت وسکر، دشمنی میان این سه نفر آغاز میشود و این نبرد، داستانهای اصلی بازی را در نسخههای بعدی رقم می زند. وسکر با آزاد کردن تایرانت T-002 سبب شد تا خودش به دست این مخلوق کشته شود. هرچند کریس وجیل او را مرده پنداشتند، اما این یک مرگ نمایشی بود و وسکر با کمک تواناییهای ژنتیکی خویش و ویلیام برکین همچنان زنده بود.
کریس و جیل با نابود کردن T-002 از آن عمارت اهریمنی فرار می کنند و داستان آن ها در شماره های بعدی بازی دنبال می شود.
طغیان کوهستان آرکلی چه بود؟
در سال ۱۹۸۸، و پس از کشف نهایی ویروس تی، اوزوالد ای اسپنسر دستور قتل دانشمند برجسته شرکت آمبرلا، جیمز مارکوس را صادر کرد. ویلیام برکین و آلبرت وسکر که از شاگردان مارکوس بودند، ماموریت این قتل را برعهده داشتند. آن دو مارکوس را کشتند اما، زالوی ملکه وارد بدن مارکوس شد و مانع از مرگ وی شد. این رخداد از چشم برکین و وسکر پنهان ماند.
پس از ده سال و در سال ۱۹۹۸، مارکوس توسط زالوی ملکه، به شکل کامل احیا شد و به تلافی حرکت اوزوالد ای اسپنسر، تصمیم به انتقام از شرکت آمبرلا گرفت. او بدین منظور، ویروس تی را در کوهستان آرکلی پخش نمود و رفته رفته این حرکت او، کوهستان را به طغیان کشاند. کوهستان آرکلی، مدخل ورودی به شهر راکون و مکانی است عمارت اسپنسر در آن قرار گرفته است. پس از شیوع ویروس تی، موجودات زنده به زامبی تبدیل میشدند و رخدادهای ناگواری را برای ساکنان کوهستان آرکلی رقم میزدند. این رخدادها، سبب شد تا تیم براووی گروه استارز، به عنوان نخستین تیم، مامور تحقیقات در رابطه با این رویدادهای ناگوار باشد. آلبرت وسکر که رئیس گروه استارز بود، پیش از این، با ویلیام برکین به توافق رسیده بود تا از آمبرلا جدا شوند و مستقل از این شرکت فعالیت کنند. از این رو، وسکر در این فکر بود تا از انتقامگیری مارکوس، به سود خود استفاده کرده و از این شرکت جدا شود. فرستادن تیم براوو و پس از آن تیم آلفا، در جهت رسیدن به این هدف و سنجش مخلوقات ویروس تی، توسط زبدهترین افراد بود.
و حالا مختصری با عامل همه این بدبختی ها آشنا شوید:

آزمایشگاه آمبرلا:
یکی از عناصر مهم و کلیدی در سری داستان های رزیدنت ایول، آزمایشگاهی سری به نام آمبرلا است. این شرکت مسبب همه بلاهای پیش آمده در سری بازی های رزیدنت ایول معرفی می شود. حال ببینیم که آمبرلا چگونه تاسیس شد و هدف سازندگانش از تاسیس آن چه بوده است؟
شرکت آمبرلا (Umbrella) یک شرکت ساختگی (غیرواقعی) تولید کننده داروهای بیولوژیک است که در سری بازی های رزیدنت ایول برای اولین بار معرفی شد. تولید عمده و جهانی این شرکت بیشتر شامل داروهای بیولوژیک و سخت افزارهای مربوط به امور بیولوژیک، تولید وسایل بهداشتی- آرایشی و غذا است.
از دیگر کارهای شرکت آمبرلا "پیمانکاری خصوصی امور نظامی" برای تعلیم نیروهای ویژه عملیات نجات، شناسایی و بازدید مقدماتی (اکتشاف) و عملیات شبهه نظامی ذکر شده است.
تاریخچه شرکت آمبرلا:
شرکت آمبرلا در سال 1968 توسط آزول ای اسپنسر ( Ozwell E. Spencer)، دکتر جیمز مارکوس (James Marcus) و ادوارد اشفورد (Edward Ashford) تاسیس شد. هدف اصلی و ابتدایی آن ها شناخت ویروس ها و پیدا کردن راه حل هایی برای نابودی آن ها بود. اگر چه این سه نفر قصد داشتند با افتتاح آمبرلا و تولید محصولات دارویی به سودی سرشار در بازار دست پیدا کنند، اما علاقه شدید آن ها تحقیق روی ویروسProgenitor بود. ویروس جدیدی که آن ها در سال 1960 موفق به کشف آن شده بودند.
در خلال تحقیقات و کشف راز و رمزهای ویروس های مرگبار، ناگهان اتفاق عجیبی رخ داد؛ آن ها متوجه شدند که با ایجاد تغییراتی در دی ان ای ویروس Progenitor می توانند کاری انجام دهند که ویروس فرد را بعد از مردن دوباره زنده کند! (البته این معنی با بازگرداندن روح به بدن تفاوت دارد، درواقع ویروس درون جسم مرده جای می گیرد و از آن به عنوان یک وسیله بهره می برد)
پس از این کشف شگفت انگیز، اختلاف نظر هایی میان اسپنسر و مارکوس با اشفورد به وجود آمد. اشفورد قصد استفاده بشر دوستانه از این ویروس را داشت و در مقابل مارکوس و اسپنسر به دنبال ساخت سلاح های بایو اورگانیکی بودند. این اختلاف ها تا آنجا بالا گرفت که پس از چندی کار روی این پروژه به طور کامل متوقف شد.
زمانی که اشفورد در سال 1968 مرد، اسپنسر توانست مارکوس را متقاعد کند و شعبه جدیدی از آمبرلا را برای تحقیق و بررسی تخصصی درمورد ویروس Progenitor در شهر راکون تاسیس کند. یک سال بعد آمبرلا موفق شد همزمان چندین پروژه تحقیقی بزرگ و مهم درمورد به وجود آوردن سلاح های بیولوژیک از جمله پروژه ای به نام ویروس تی (T-virus) و پروژه دیگری به نام الهه انتقام (Nemesis parasite) را در راس برنامه های کاری خود قرار دهد.
آن ها در همین راستا در پروژه ای موازی، با کمک یک افسر نظامی و محقق به نام آلبرت وسکر (Albert Wesker) اقدام به تولید ضد ویروسی به نام جی (G-virus) که خنثی کننده اثرات مخرب ویروس تی نامیده می شد کردند.
اما در ادامه اتفاق دیگری رخ داد. درطول پروژه تحقیق و توسعه ویروس تی، اسپنسر متوجه رفتار مشکوک مارکوس شد و به نیات او بدگمان شد. او متوجه شد که مارکوس از اکتشافات اخیر خود در زمینه تولید سلاح های بیولوژیک پشیمان شده و به تازگی اقدام به نابودی بخش عمده ای از تحقیقات خود در این زمینه کرده است. این کار مارکوس در مقام یکی از مدیران کلیدی و ارشد، می توانست موقعیت آمبرلا را به مخاطره اندازد.
اسپنسر برای جلوگیری از این وضعیت در سال 1988 با کمک آلبرت وسکر و ویلیام برکین (William Birkin) اقدام به قتل مارکوس کرد و بدین ترتیب موقعیت خودش را به عنوان رئیس ارشد شرکت تثبیت کرد.
بیرکین هم در ادامه، تحقیقات مارکوس را دنبال کرد و پس از چندی، به دروغ خودش را کاشف ویروس تی معرفی کرد.
شیوع:
10 سال پس از قتل مارکوس، اتفاق عجیبی رخ داد و بدبختی بزرگی گریبانگیر شرکت آمبرلا شد. اگرچه به نظر می رسید که مارکوس توسط وسکر به قتل رسیده است، اما او با کمک ویروس تی دوباره به زندگی برگشته بود و با کینه عمیقی که از آمبرلا در دل داشت درصدد گرفتن انتقام بود.
مارکوس برای گرفتن انتقام دست به عمل فاجعه باری زد. او با انتشار ویروس تی در یکی از اصلی ترین مراکز تحقیقاتی، اولین و مهلک ترین ضربه خود را به شرکت آمبرلا وارد کرد. با انتشار ویروس تی، تمام کارکنان مرکز تحقیقاتی دچار یک جهش ژنتیکی بزرگ شدند و تمام آن ها تبدیل به زامبی های خون آشام و وحشتناک شدند و آشوبی عظیم در مرکز تحقیقات به وجود آمد و در این بین نمونه هایی از این ویروس مرگبار به مناطق اطراف منتقل شد. پس از این جریان مارکوس به سراغ بخش بازسازی و امنیتی آمبرلا رفت و به منظور جلوگیری از هرگون اقدام پیشگیرانه، آن جا را هم به ویروس آلوده کرد. سومین هدف مارکوس، آلوده کردن قطار ویژه حمل کارکنان آمبرلا به شهر راکون بود.
اما در طرف دیگر، وسکر و بیرکین از این موقعیت پیش آمده به نفع خود استفاده کردند و شروع به تحقیق روی انسان های آلوده به ویروس کردند. چیزی که مدت ها آرزوی آن را در سر داشتند.
وسکر دو سال پیش گروه پلیس ویژه ای به نام گروه پلیس شهر راکون، (Raccoon Police Department's (RPD) STARS) را به منظور بررسی پیامدهای استفاده از سلاح های بایو اورگانیکی ای که توسط شرکت آمبرلا به کمک دو ویروس جی و تی ساخته شده بودند تشکیل داده بود. اما ماموریت اصلی این گروه ویژه کنترل و نهایتا مبارزه و نابودی سلاح های بایو اورگانیکی ( انسان ها و حیواناتی که به وسیله ویروس به سلاح هایی قوی و مافوق بشری تبدیل می شوند) بود.
پس از اتفاقی که توسط مارکوس در بخش تحقیق و توسعه شرکت آمبرلا روی داد، یکی از دو بخش تیم STARS که به تیم براوو (Bravo team) معروف بود ماموریت پیدا کرد تا با هدایت فردی به نام بیلی کوئن (Billy Coen) جلوی خرابکاری های ویروس را گرفته و از تبدیل شدن آن به یک فاجعه و تعطیل شدن کار بخش تحقیق و توسعه جلوگیری کند. اما قضیه کمی پیچیده تر از این ها بود و خیلی زود تیم آلفا هم به کمک تیم براوو آمد. وجود یکی از BOW بسیار قوی و پیشرفته به نام Tyrant باعث شد تا عملیات با مشکلی اساسی مواجه شود. درواقع Tyrant محصول یکی از آزمایشات مخفی و خودسرانه وسکر بود که قرار بود این موجود که یک BOW فوق پیشرفته محسوب می شد، در حکم یک ارتش مهار نشدنی و تحت فرمان کامل، به آرزوهای پلید او تحقق بخشد.
سرانجام پس از یک درگیری سخت و طاقت فرسا، گروه STARS موفق به نابودی Tyrant و نجات بخش تحقیق و توسعه شدند.
این اتفاق باعث شد تا وسکر برای چندین ماه خودش را از نظرها پنهان کند و در این مدت با کمک دستیار حرفه ای و مورد اعتماد خود، ایدا وانگ (Ada Wong) اهداف شوم خود را دنبال کند. ایدا مامور شده بود تا آخرین دستاورد بیرکن، که نمونه تکمیل شده ای از ویروس جی بود را از آزمایشگاه او خارج کرده و به وسکر برساند. بیرکین قصد داشت تا با استفاده از این ویروس، مدیران آمبرالا را تحت فشار قرار دهد تا او را به عنوان رئیس هیات مدیره شرکت انتخاب کنند. مدیران آمبرلا هم پس از اطلاع از این موضوع ارتش ویژه خود را برای دزدیدن ویروس از بیرکین مجهز کردند و به آزمایشگاه خصوصی او فرستادند. در آخر اگرچه تیم ویژه اعضامی آمبرلا موفق شدند ویروس را بدست آورند، اما بیرکین در آخرین لحظات مقدار زیادی از ویروس را به بدن خودش تزریق کرد و با تبدیل شدن به یک BOW فوق پیشرفته توانست قبل از فرار، تعداد زیادی از افراد تیم ویژه را بکشد. این اتفاقی بود که باعث انتشار ویروس در شهر راکون شد.
با وجودی که سران شرکت آمبرلا از تمام نفوذ خود روی مقامات دولتی استفاده کردند تا خبر فاجعه انسانی بخش توسعه و تحقیق به بیرون درز نکند، اما ورود ویروس به شهر راکون همه معادلات آن ها را بر هم زد و همه چیز در هاله ای از ابهام فرو رفت.
پیشگیری:
پس از ماجرای راکون سیتی، بخت واقبال از آمبرلا روی برگرداند و با بحران مالی شدید روبرو شد. مقامات حکومتی با تحمیل فشار زیاد به مدیران آمبرلا آن ها را وادار به جلوگیری از پخش و گسترش ویروس در شهر کردند.
در همین راستا طرح نظامی ویژه ای با عنوان Mission: Code XX از طرف مقامات ارشد حکومتی تصویب شد و طی آن قرار شد با یک حمله موشکی اتمی شهر راکون که حالا محل گسترش ویروس شده بود نابود شود.
اما این پایان کار آمبرلا نبود، اسپنسر توانست با اتکا به نابودی بیشتر مدارک آزمایشات مخفی آمبرلا و با استفاده از ثروت بی اندازه خود و نفوذی که داشت، نظر مقامات حکومتی و دادگاه را نسبت به منع فعالیت آمبرلا تغییر دهد و دوباره به تحقیقات خود- البته اینبار با تضمین- ادامه دهد. در این بین حتی شهادت برخی از دانشمندان فعال در آمبرلا نظیر یوکو سوزوکی (Yoko Suzuki ) علیه شرکت هم نتوانست مانع فعالیت های آمبرلا شود و فقط باعث شد تا فعالیت های این شرکت به مدت پنج سال محدودتر از گذشته شود.
پس از گذشت مدت زمان کوتاهی از واقعه شهر راکون، عده ای از مقامات دولتی که مخالف ادامه کارهای آمبرلا بودند اقدام انجام به یکسری تحقیقات درمورد فعالیت های این شرکت کردند.
در این زمان بود که یکی دیگر از خرابکاری های آمبرلا آشکار شد. رئیس ارشد هیئت مدیره آمبرلا، وینسنت گلدمن (Vincent Goldman) به علت سرپیچی از دستور مردم جزیره ای به نام شنا (Sheena ) که سابقا برای آمبرلا کار می کردند، اقدام به انتشار ویروس تی در آن جزیره می کند.
در اثر این واقعه همه اهالی جزیره کشته می شوند و فقط یک نفر از این واقعه زنده باقی می ماند، تایرنتی به نام Hypnos که با خود ویروس تی را حمل می کرد. البته این واقعه همانند ماجرای شهر راکون، بازمانده دیگری هم داشت، مامور مخفی و ویژه ای به نام آرک تامپسون (Ark Thompson) که موفق شد از این واقعه جان سالم به در ببرد.
کمی بعد از این واقعه، کلیر ردفیلد (Claire Redfield)، خواهر یکی از مامورین تیم آلفای گروه STARS به نام کریس ردفیلد (Chris Redfield) و دیگر نجات یافته حادثه شهر راکون، برای یافتن برادرش راهی پاریس شد. اما در این راه مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفت و در جزیره ای به نام راک فورت ( Rockfort ) زندانی شد. او در آن جا متوجه شد که مشتق دیگری از ویروس تی، با عنوان T-Veronica virus در این جزیره تولید شده و آلبرت وسکر درصدد به دست آوردن آن است. کلیر تصمیم می گیرد که از جزیره فرار کند، اما متوجه می شود که در این جزیره به وسیله نوه دختری اشفورد زندانی شده است و فرار از آن جا به سادگی امکان پذیر نیست.
الکسیا اشفورد (Alexia Ashford)، کسی بود که قصد داشت تا با بکار گیری ویروس جدید، دنیا را به فرمان خود درآورد؛ اما سرانجام الکسیا به دست کلیر کشته شد نتوانست به خواسته اش برسد.
در سال 2002 مورفیوس دی دووالا ( Morpheus D. Duvall) که مسئول شکل گیری بخش تحقیق و توسعه آمبرلا به حساب می آمد، مقدار زیادی از ویروس تی موجود در شعبه اسپانیای آمبرلا را ربود و سپس در اقدامی عجیب موشک هایی که حاوی کلاهک های آلوده به این ویروس بودند را به سمت دو کشور آمریکا و چین نشانه گرفت و از روسای جمهور آن ها درخواست مبالغ هنگفتی پول کرد.
اما سرانجام این باج خواهی با دخالت یکی از وکلای مخالف فعالیت های آمبرلا به نام بروس مک گیورن (Bruce McGivern) به خوبی و خوشی پایان یافت. تنها چیزی که در این بین تغییر کرد، وضعیت آمبرلا نسبت به گذشته بود که به شدت ناپایدار و وخیم گشت و آن ها از انجام هرگونه فعالیتی منع شدند.
پایان:
پس از بدبختی های زیادی که متوجه شرکت آمبرلا شد و با پیشرفت اقدامات قانوعی علیه فعالیت های این شرکت، سرانجام تمام سرمایه آمبرلا مصادره شد. بدین ترتیب تا اوایل قرن 21 آمبرلا روز به روز روبه نابودی کامل رفت و دیگر از آن شکوه گذشته خبری نبود.
در این مدت تنها امید مدیران آمبرلا به پایگاه مخفی ای بود که در جنوب کشور روسیه قرار داشت و هنوز به صورت مخفیانه به فعالیت های خود ادامه می داد.
پس از ناپدید شدن اسپنسر در طول درگیری ها، هدایت تیم آمبرلا به دست سرگئی ولادمیر (Sergei Vladimir) افتاد.
در سال 2003 پایگاه مخفی آمبرلا توسط تیم ویژه ای که کریس ردفیلد (Chris Redfield) و جیل ولنتاین (Jill Valentine) در آن بودند و آلبرت وسکر آن را رهبری می کرد مورد حمله قرار گرفت و پس از نابودی پروژه مخفی آن ها با نام T-ALOS، پایگاه توسط گروه تسخیر شد. سپس وسکر، ولادمیر را به قتل رساند و کلیه اطلاعات سری آن ها بدست آورد.
حمله تیم ویژه به پایگاه مخفی آمبرلا، باعث شد تا دوباره نام این شرکت بر سر زبان ها افتد. وسکر از این موقعیت به نفع خودش استفاده کرد و با معرفی خود به عنوان مخالف فعالیت آمبرلا مقدمات نابودی کامل آن را فراهم کرد.
سرانجام اسپنسر دستگیر شد و شرکت آمبرلا پنج سال پس از فاجعه شهر راکون به طور کامل متلاشی شد و تمامی کارکنان آن توسط FBI دستگیر شدند. اما آلبرت وسکر تنها بازمانده ای بود که هنوز افکار شوم و پلیدی در سر داشت و خبر ها حاکی از این واقعیت بود که او درصدد احیای مجدد آمبرلا است.
ویروس هایی که آمبرلا تولید کرد:
در 4 دسامبر سال 1967 دکتر ادوارد اشفورد به همراه دو تن از همکارانش به نام های جیمز مارکوس و لرد ازول ای اسپنسر موفق به کشف ویروسی مرگبار در آزمایشگاه فوق پیشرفته خود شدند. اشفورد قصد داشت تا از این ویروس برای ارتقای قدرت بشری استفاده کند، اما دو همکار وی نظر دیگری داشتند، آن ها می خواستند از این ویروس برای ساخت سلاح های بایو اورگانیکی به منظور اهداف نظامی استفاده کنند.
در سال 1968 پس از مرگ اشفورد، همکارانش بلافاصله مسیر تحقیقات را تغییر دادند و شروع به تحقیق درمورد سلاح های بایو ارگانیکی کردند.
T-virus
Tyrant virus یا به اختصار T-virus، اصلی ترین ویروسی است که توسط شرکت آمبرلا برای ساخت سربازهای بایو اورگانیکی از آن استفاده می شد.
طبق اطلاعات ارایه شده دکتر جیمز مارکوس در ژانویه سال 1978 از ترکیب دو ویروسProgenitor و دی ان ای زالو موفق به ساخت ویروس تی در بخش تحقیق و توسعه آزمایشگاه آمبرلا شد. این ویروس از نظر اورگانیک شباهت زیادی به ویروس های دیگر داشت، اما عملکرد آن در کل متفاوت بود.
در آزمایشات اولیه که ویروس به بدن حیوانات مرده تزریق شد، اتفاق عجیبی رخ داد؛ دانشمندان در کمال ناباوری متوجه شدند که نسوج مرده کم کم شروع به بازسازی کردند و با تغییر فرم، دیگر نسوج را هم تحت تاثیر قرار دادند. سپس دانشمندان سلول های موجود در نسوج بازسازی شده را با میتوکندری درون سلول های مرده تعویض کردند و به این ترتیب سلول های مرده با قدرتی فوق العاده زیاد شروع به بازسازی مجدد کردند و زنده شدند. در نهایت این آزمایش باعث به وجود آمدن موجوداتی بسیار قوی و خارق العاده از بدن موجودات مرده شد. این آزمایش شروعی بود برای تولید اولین مدل از سربازان بایو اورگانیکی که مارکوس و اسپنسر رویای آن را از دیرباز در سر می پروراندند.
گفته می شود که روشنایی روز تنها واکسن علیه ویروس تی است، البته تا قبل از اینکه ویروس کاملا نسوج را از بین ببرد و به روی هیپوتالاموس تغییر ایجاد کند.
G-virus
Gene Virus یا به اختصار G-Virus، ویروسی بسیار حساس و آسیب پذیر، اما فوق العاده خطرناک و مرگبار. این ویروس برخلاف ویروس تی سرعت عمل بسیار بالایی دارد و می تواند خیلی سریع گروه زیادی را آلوده کند. انتقال این ویروس به شکل وحشتناکی صورت می گیرد و بر خلاف ویروس تی این توانایی را دارد که از طریق تماس فیزیکی منتقل شود.
از نکات حایز اهمیت درمورد این ویروس، میزبان پذیری آن است. بر خلاف ویروس تی، این ویروس نیاز به میزبانانی قوی با شرایط ژنتیکی خاص دارد، به همین دلیل اگر ویروس به بدن میزبان ضعیفی وارد شود، موجب نابودی و یا دفرمه شدن آن می شود. اگر جنین این ویروس در بدن یک میزبان واقعی قرار بگیرد با ایجاد یک جهش ژنتیکی سریع، آن را به موجودی با قدرت خارق العاده تبدیل می کند و برعکس اگر در بدن میزبانی ضعیف رشد کند، پس از چندی که از بدن او تغذیه کرد، سینه قربانی را شکافته و به دنبال یافتن میزبانی جدید شروع به جستجو می کند.
در طول داستان، تنها دو نفر بودند که تحمل میزبانی این ویروس خطرناک را داشتند: ویلیام بیرکین و کورتیس میلر (Curtis Miller) تنها میزبانان واقعی این ویروس به شمار می آمدند.
از دیگر قابلیت های بارز این ویروس، امکان تخمگذاری و تکثیر در بدن میزبانان خود است. ویروس جی می تواند با تغذیه از بافت های نسوجی بدن قربانیان و تولید یاخته های کوچک، نمونه های مشابهی از موجودات بایو اورگانیکی، با ژنتیک های یکسان تولید کند. این قابلیت ویروس، این امکان را ایجاد می کند که یک میزبان واقعی بتواند به تنهایی ارتشی قوی و همسان خود تولید کند.
ادامه دارد...
منبع:محمود بلالی/کالبد شکافی بازی های رایانه ای