مهدويّت مظلوم

موضوع مهدويّت، به عنوان يكي از انقلابيترين اعتقادات اسلامي، جهان غرب را در مورد آينده، به وحشت انداخته است. اين وحشت ناشي از عمق بحرانهايي است كه غرب، آن را با تمام وجود احساس ميكند و البتّه با يگانه هنر خود كه «ظاهرآرايي» است، تلاش ميكند نه تنها چهرة يك ورشكسته را به خود نگيرد، در هيئت يك جهاندار غالب ظاهر شود و افراد سادهانديش و سطحينگر را بفريبد. فروپاشي نظام خانواده و بحران اخلاقي ـ اجتماعي ناشي از آن، بروز بحران زيست محيطي، بحران اقتصادي كه در شكل تبعيضهاي وحشتناك خود را نشان ميدهد، سيطرة ظالمانة رسانهها و ... بحرانهاي امروز غرب است و انديشمندان نظام سلطهگر غرب، به خوبي ميدانند كه اگر اين وضع استمرار يابد، قطعاً آينده از آن انديشهاي خواهد بود كه خلأ معنويت جهان را پر كند و اسلام و تشيّع با اعتقاد بزرگ خود به مهدويّت، به طور قطع يگانه مكتبي خواهد بود كه به زودي ببرِ كاغذي غرب را در ساحت انديشه و تفكّر مچاله خواهد كرد و خود چونان موهبتي آسماني بر دل و جان مردم حاكم خواهد شد.
اين خطري است كه انديشمندان غربي آن را احساس كردهاند و راه گريز از اين سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشيّع و به ويژه مقابله با اعتقاد به مهدويّت ديدهاند، مقابلهاي كه هرگز با پاسخ درخوري از سوي مسلمانان همراه نشده است.
امروزه مدرنترين ابزار تبليغاتي غرب، هاليوود است. ابزاري مدرن، كارآمد و نفوذكننده كه يكسره در خدمت انديشههاي تماميت طلب غربي است. فيلمهاي جديد هاليوود كه در آنها، بهطور غيرمستقيم عليه مهدويّت شيعي تبليغ ميشود، بسيار است. فيلمهاي ژانر علمي- تخيّلي، در اين مقوله ميگنجند. فيلمهايي پيشبيني آيندة جهان را دستماية سناريوي خود قرار داده و غرب را قبلة نجات مردم از سرسام تكنولوژي آينده تبليغ ميكنند، متأسّفانه بدون دقّت، از سوي برخي از كشورهاي اسلامي دوبله شده و به نمايش در ميآيند. بعضي ديگر از فيلمهاي هاليوود، بهطور مستقيم به مقابله با مهدويّت ميپردازند كه يكي از معروفترين آنها، فيلم «نوسترآداموس» است كه با تبليغات شديد، بارها در جهان به نمايش درآمده و ميليونها سي دي از آن در حال حاضر در دنيا توزيع شده است.
امّا تبليغات غرب عليه مهدويّت، صرفاً در عرصة فيلمسازي خلاصه نميشود. در همة عرصههاي تبليغاتي غرب، ميتوان رگههايي از تبليغ عليه مهدويّت را مشاهده كرد. در واقع نظريهپردازان غربي با تهية خوراك تبليغاتي براي سينما، كتاب، سخنراني، تئاتر، تلويزيون و همة عرصههاي هنري و فرهنگي، زمينههاي تبليغ عليه مهدويّت را فراهم ميآورند. درحال حاضر سايتهاي كامپيوتري زيادي وجود دارند كه تبليغات ضدّ مهدويّت را به عهده دارند و ذهن پاك جوانان را از اين رهگذر، تحت تأثير قرار ميدهند. در ميان اين امواج توفندة تبليغات سوء، ما مسلمانان براي تبليغ مهدويّت در جهان امروز چه كنيم؟
متأسّفانه فقر تكنولوژيك مسلمانان، بسياري از امكانات بالقوّه را در اين مقوله سلب كرده، امّا موضوع اين است كه ما حتّي از داشتههاي خود هم در اين راه به درستي استفاده نميكنيم و اگر به وظايف منتظران در عصر غيبت كه تلاش در جهت آمادهسازي زمينه براي ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است، دقّت كنيم، درخواهيم يافت كه به سبب اين رخوتها در راه تبليغ براي فرهنگ مهدويّت، هريك به فراخور امكاناتي كه در اختيار داريم، ضامن خواهيم بود و قطعاً مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. بياطّلاعي و كماطّلاعي جوانان جامعة ما از مقولة مهدويّت، گناهي است كه بخش عمدة آن بر دوش انديشمندان، صاحب امكانات و مسئولان و دستاندركاران جامعة ما سنگيني خواهدكرد. امروزه، جلوههاي مظلوميّت را ميتوان در موضوع مهدويّت به خوبي مشاهده كرد.
براي پرسوجو دربارة ميزان اطّلاعات مردم در مورد حضور امام زمان(عج) وارد يك مركز مشاوره ميشوم. از يكي از مشاوران اين مركز ميپرسم: به نظر شما حضور امام عصر(عج) در زندگي شما چقدر مشهود است؟
مثل كسي كه سؤالم را نشنيده است، ميگويد: چه گفتيد؟!
پرسشم را تكرار ميكنم. او به ديوار روبهرو خيره ميشود. كمي فكر ميكند و با استيصال ميگويد: اين يك مسئلة بزرگ تربيتي است كه خيلي ميشود در رابطه با آن صحبت كرد! ميگويم: خيلي خلاصه بگوييد!
ميگويد: ببخشيد، فعلاً چيزي به نظرم نميرسد!!
٭ ٭ ٭
در «پارك شهر»، عدّهاي از دختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگويند ... گاهي سرهايشان را به هم نزديك ميكنند و پس از آنكه حرف يكي از آنها، به پايان ميرسد با هم بلندبلند ميخندند. به هيچ وجه به اطراف خود توجّه ندارند. به آنها نزديك ميشوم و از يكي از آنها همين سؤال را ميپرسم. او سراپاي مرا ورانداز ميكند و ميگويد: شما؟!
ميگويم خبرنگارم و براي يك گزارش اين مطلب را از شما ميپرسم.
ميگويد: ممكن است سؤالتان را در حدّ ديپلم ترجمه كنيد تا بفهمم چه ميگوييد؟!
ميگويم: امام زمان(عج) چه نقشي در زندگي شما دارد؟
با تعجّب ميگويد: آن حضرت كه غايب است. خوب ما فقط او را دوست داريم. همين!
٭ ٭ ٭
كمكم به وقت نماز نزديك ميشوم. موذّن مؤمنان را به نماز فرا ميخواند، خود را به درياي معنويت ميرسانم. پس از نماز جماعت، جوان نوراني و خوش سيمايي توجّهم را جلب ميكند. به سويش ميروم و اسم و شغلش را ميپرسم. ميگويد سيفي هستم و مهندسي ميخوانم. از او ميپرسم: امام زمان(عج) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
اوّل طفره ميرود ... امّا نميتواند از سؤالهاي من خلاص شود. ميگويد: امام زمان(عج) الگوي من در زندگي است. البتّه من نميتوانم ادّعا كنم كه توانستهام در همة امور خود را آنچنان كه او دوست دارد، بسازم، امّا به هر حال او به عنوان نقطة بزرگ و هدف اصلي آمال و آرزوهاي من است.
٭ ٭ ٭
نزديك ميدان «وليّ عصر(عج)» هستم. نگاهم به تعدادي جوان ميافتد كه در حال خارج شدن از يك مؤسّسة كامپيوتري هستند. موهاي روغن زدهاشان زير نور خورشيد پاييزي، برق ميزند.
با شور و حرارت خاصّي از استفادههايي كه ميشود از كامپيوتر كرد، حرف ميزنند. خودم را به آنان ميرسانم و از يكي از آنها كه بزرگتر از بقيّه است، همين سؤال را ميپرسم. رضا به دوستانش ميگويد: بچّهها! ما هم آدم شديم. بالأخره يكي هم نظر ما را خواست! بعد به من ميگويد: آقا! عكس ما را هم در روزنامه چاپ ميكنيد؟
و در پاسخ سؤالم ميگويد:
والله دراين باره فكر نكردهام، اينطوري چيزي به نظرم نميرسد.
ـ بايد فكركنم.
ميگويم: خوب فكركن! مدّتي ساكت ميشود و ...
٭ ٭ ٭
درميدان ميوه وتره بار، خانمي در حال خريد ميوه است. پس از خريد، خودم را معرفي ميكنم و ميگويم اگر مايليد ضمن معرفي خود، بفرماييد كه امام زمان(ع) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
ميگويد: شقايق نادري هستم و من چندين بار به آقا متوسّل شدهام و مشكلم حل شده است. از او بيشتر توضيح ميخواهم ميگويد: واقعاً آقا، مشكلگشا است. من نميتوانم شرح مشكلاتم را بگويم. فقط همين را بگويم كه هر وقت مشكلي داشتهام كه هيچ كس نتوانسته است، آن را حل كند و واقعاً از همه كس نااميد شدهام و خالصانه دست به دامن آقا شدهام مشكلم حل شده است. فداي اسم آقا! قربان محبّت امام زمانم بروم...
قطرههاي اشك به او اجازة سخن بيشتر را نميدهد.
٭ ٭ ٭
وارد دانشگاه كه ميشوم، خاطرات دوران دانشجوييام زنده ميشود...
به خودم كه ميآيم روبهروي دكترسودمند هستم. ايشان دربارة نقش امام زمان(ع) در زندگياش ميگويد:
اصولاً من در هنگام گرفتاري به سراغ امام زمان ميروم!
البتّه تا به حال چندين بار به مسجد جمكران رفتهام و اعمالي را انجام دادهام ... امّا خوب ايشان مراد و مقتداي من هستند و من در مراحل مختلف زندگيام سعي كردهام كه رضايت آقا را جلب كنم. با عمل به تكليف با احسان و نيكوكاري، با خودسازي و مراقبه و محاسبه، چون طبق آية قرآن و روايات، اعمال ما به امام زمان عرضه مي شود، من نميخواهم تا حدّ امكان، طوري عمل كنم كه وقتي آقا به نامة عملم نگاه ميكند، ناراحت شود.
٭ ٭ ٭
در حين برگشت به اداره، به رانندة تاكسي كه با او ميآيم، ميگويم: حال پاسخ دادن به يك سؤال را داري؟ نگاه عاقل اندر سفيهي مي كند و آهي مي كشد: چه سؤالي؟
نميدانم چرا؟ ولي احساس ميكنم كه از سؤالم صرفنظر كنم... در همين فكر هستم كه دوباره ميپرسد: نگفتيد.
ميگويم: مثل اينكه خسته هستيد ... بگذريم ...
قيافهاي جدّي ميگيرد و ميگويد: خواهش ميكنم آقا، بفرماييد ...
ميگويم: لطفاً با دقّت به سؤالم پاسخ دهيد. امام زمان(ع) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
اخمهاي چهرهاش از هم گشوده ميشود و ميگويد: خدمت حضرت آقا كه عرض كنم من يك فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.
ميگويم: بيشتر توضيح بده. ميگويد: من 14 سال بچّهدار نميشدم. به خيلي از دكترها مراجعه كرديم؛ ولي فايدهاي نداشت. يكي از دوستانم به من پيشنهاد كرد كه اگر متوسّل به امام زمان(عج) شوي، نتيجه خواهي گرفت ... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدي را ميگويم من هرشب چهارشنبه به جمكران ميروم ... اگر مسافري بيا امشب با هم برويم؟!
ببينيد زندهياد دكتر علي شريعتي با چه زبان منطقي و استدلالي، پاسخ شبهة قدرت را از بطن روايات استخراج كرده است:
... انتظار، سنتز تضادّ ميان دو اصل متناقض با هم است: يكي «حقيقت» و ديگري «واقعيت» ... اگر وضع موجود؛ يعني واقعيّتي كه در عالم خارج واقع شده است، با حقيقتي كه در اسلام، به آن معتقديم، تناقص دارد، چه بكنيم؟ اسلام، انسان را نجات ميدهد و عدالت و ترقّي را به وجود ميآورد.
اين خطري است كه انديشمندان غربي آن را احساس كردهاند و راه گريز از اين سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشيّع و به ويژه مقابله با اعتقاد به مهدويّت ديدهاند، مقابلهاي كه هرگز با پاسخ درخوري از سوي مسلمانان همراه نشده است.
- تبليغات غرب، عليه مهدويّت
امروزه مدرنترين ابزار تبليغاتي غرب، هاليوود است. ابزاري مدرن، كارآمد و نفوذكننده كه يكسره در خدمت انديشههاي تماميت طلب غربي است. فيلمهاي جديد هاليوود كه در آنها، بهطور غيرمستقيم عليه مهدويّت شيعي تبليغ ميشود، بسيار است. فيلمهاي ژانر علمي- تخيّلي، در اين مقوله ميگنجند. فيلمهايي پيشبيني آيندة جهان را دستماية سناريوي خود قرار داده و غرب را قبلة نجات مردم از سرسام تكنولوژي آينده تبليغ ميكنند، متأسّفانه بدون دقّت، از سوي برخي از كشورهاي اسلامي دوبله شده و به نمايش در ميآيند. بعضي ديگر از فيلمهاي هاليوود، بهطور مستقيم به مقابله با مهدويّت ميپردازند كه يكي از معروفترين آنها، فيلم «نوسترآداموس» است كه با تبليغات شديد، بارها در جهان به نمايش درآمده و ميليونها سي دي از آن در حال حاضر در دنيا توزيع شده است.
امّا تبليغات غرب عليه مهدويّت، صرفاً در عرصة فيلمسازي خلاصه نميشود. در همة عرصههاي تبليغاتي غرب، ميتوان رگههايي از تبليغ عليه مهدويّت را مشاهده كرد. در واقع نظريهپردازان غربي با تهية خوراك تبليغاتي براي سينما، كتاب، سخنراني، تئاتر، تلويزيون و همة عرصههاي هنري و فرهنگي، زمينههاي تبليغ عليه مهدويّت را فراهم ميآورند. درحال حاضر سايتهاي كامپيوتري زيادي وجود دارند كه تبليغات ضدّ مهدويّت را به عهده دارند و ذهن پاك جوانان را از اين رهگذر، تحت تأثير قرار ميدهند. در ميان اين امواج توفندة تبليغات سوء، ما مسلمانان براي تبليغ مهدويّت در جهان امروز چه كنيم؟
متأسّفانه فقر تكنولوژيك مسلمانان، بسياري از امكانات بالقوّه را در اين مقوله سلب كرده، امّا موضوع اين است كه ما حتّي از داشتههاي خود هم در اين راه به درستي استفاده نميكنيم و اگر به وظايف منتظران در عصر غيبت كه تلاش در جهت آمادهسازي زمينه براي ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است، دقّت كنيم، درخواهيم يافت كه به سبب اين رخوتها در راه تبليغ براي فرهنگ مهدويّت، هريك به فراخور امكاناتي كه در اختيار داريم، ضامن خواهيم بود و قطعاً مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. بياطّلاعي و كماطّلاعي جوانان جامعة ما از مقولة مهدويّت، گناهي است كه بخش عمدة آن بر دوش انديشمندان، صاحب امكانات و مسئولان و دستاندركاران جامعة ما سنگيني خواهدكرد. امروزه، جلوههاي مظلوميّت را ميتوان در موضوع مهدويّت به خوبي مشاهده كرد.
- جوانان و مهدويّت
براي پرسوجو دربارة ميزان اطّلاعات مردم در مورد حضور امام زمان(عج) وارد يك مركز مشاوره ميشوم. از يكي از مشاوران اين مركز ميپرسم: به نظر شما حضور امام عصر(عج) در زندگي شما چقدر مشهود است؟
مثل كسي كه سؤالم را نشنيده است، ميگويد: چه گفتيد؟!
پرسشم را تكرار ميكنم. او به ديوار روبهرو خيره ميشود. كمي فكر ميكند و با استيصال ميگويد: اين يك مسئلة بزرگ تربيتي است كه خيلي ميشود در رابطه با آن صحبت كرد! ميگويم: خيلي خلاصه بگوييد!
ميگويد: ببخشيد، فعلاً چيزي به نظرم نميرسد!!
٭ ٭ ٭
در «پارك شهر»، عدّهاي از دختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگويند ... گاهي سرهايشان را به هم نزديك ميكنند و پس از آنكه حرف يكي از آنها، به پايان ميرسد با هم بلندبلند ميخندند. به هيچ وجه به اطراف خود توجّه ندارند. به آنها نزديك ميشوم و از يكي از آنها همين سؤال را ميپرسم. او سراپاي مرا ورانداز ميكند و ميگويد: شما؟!
ميگويم خبرنگارم و براي يك گزارش اين مطلب را از شما ميپرسم.
ميگويد: ممكن است سؤالتان را در حدّ ديپلم ترجمه كنيد تا بفهمم چه ميگوييد؟!
ميگويم: امام زمان(عج) چه نقشي در زندگي شما دارد؟
با تعجّب ميگويد: آن حضرت كه غايب است. خوب ما فقط او را دوست داريم. همين!
٭ ٭ ٭
كمكم به وقت نماز نزديك ميشوم. موذّن مؤمنان را به نماز فرا ميخواند، خود را به درياي معنويت ميرسانم. پس از نماز جماعت، جوان نوراني و خوش سيمايي توجّهم را جلب ميكند. به سويش ميروم و اسم و شغلش را ميپرسم. ميگويد سيفي هستم و مهندسي ميخوانم. از او ميپرسم: امام زمان(عج) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
اوّل طفره ميرود ... امّا نميتواند از سؤالهاي من خلاص شود. ميگويد: امام زمان(عج) الگوي من در زندگي است. البتّه من نميتوانم ادّعا كنم كه توانستهام در همة امور خود را آنچنان كه او دوست دارد، بسازم، امّا به هر حال او به عنوان نقطة بزرگ و هدف اصلي آمال و آرزوهاي من است.
٭ ٭ ٭
نزديك ميدان «وليّ عصر(عج)» هستم. نگاهم به تعدادي جوان ميافتد كه در حال خارج شدن از يك مؤسّسة كامپيوتري هستند. موهاي روغن زدهاشان زير نور خورشيد پاييزي، برق ميزند.
با شور و حرارت خاصّي از استفادههايي كه ميشود از كامپيوتر كرد، حرف ميزنند. خودم را به آنان ميرسانم و از يكي از آنها كه بزرگتر از بقيّه است، همين سؤال را ميپرسم. رضا به دوستانش ميگويد: بچّهها! ما هم آدم شديم. بالأخره يكي هم نظر ما را خواست! بعد به من ميگويد: آقا! عكس ما را هم در روزنامه چاپ ميكنيد؟
و در پاسخ سؤالم ميگويد:
والله دراين باره فكر نكردهام، اينطوري چيزي به نظرم نميرسد.
ـ بايد فكركنم.
ميگويم: خوب فكركن! مدّتي ساكت ميشود و ...
٭ ٭ ٭
درميدان ميوه وتره بار، خانمي در حال خريد ميوه است. پس از خريد، خودم را معرفي ميكنم و ميگويم اگر مايليد ضمن معرفي خود، بفرماييد كه امام زمان(ع) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
ميگويد: شقايق نادري هستم و من چندين بار به آقا متوسّل شدهام و مشكلم حل شده است. از او بيشتر توضيح ميخواهم ميگويد: واقعاً آقا، مشكلگشا است. من نميتوانم شرح مشكلاتم را بگويم. فقط همين را بگويم كه هر وقت مشكلي داشتهام كه هيچ كس نتوانسته است، آن را حل كند و واقعاً از همه كس نااميد شدهام و خالصانه دست به دامن آقا شدهام مشكلم حل شده است. فداي اسم آقا! قربان محبّت امام زمانم بروم...
قطرههاي اشك به او اجازة سخن بيشتر را نميدهد.
٭ ٭ ٭
وارد دانشگاه كه ميشوم، خاطرات دوران دانشجوييام زنده ميشود...
به خودم كه ميآيم روبهروي دكترسودمند هستم. ايشان دربارة نقش امام زمان(ع) در زندگياش ميگويد:
اصولاً من در هنگام گرفتاري به سراغ امام زمان ميروم!
البتّه تا به حال چندين بار به مسجد جمكران رفتهام و اعمالي را انجام دادهام ... امّا خوب ايشان مراد و مقتداي من هستند و من در مراحل مختلف زندگيام سعي كردهام كه رضايت آقا را جلب كنم. با عمل به تكليف با احسان و نيكوكاري، با خودسازي و مراقبه و محاسبه، چون طبق آية قرآن و روايات، اعمال ما به امام زمان عرضه مي شود، من نميخواهم تا حدّ امكان، طوري عمل كنم كه وقتي آقا به نامة عملم نگاه ميكند، ناراحت شود.
٭ ٭ ٭
در حين برگشت به اداره، به رانندة تاكسي كه با او ميآيم، ميگويم: حال پاسخ دادن به يك سؤال را داري؟ نگاه عاقل اندر سفيهي مي كند و آهي مي كشد: چه سؤالي؟
نميدانم چرا؟ ولي احساس ميكنم كه از سؤالم صرفنظر كنم... در همين فكر هستم كه دوباره ميپرسد: نگفتيد.
ميگويم: مثل اينكه خسته هستيد ... بگذريم ...
قيافهاي جدّي ميگيرد و ميگويد: خواهش ميكنم آقا، بفرماييد ...
ميگويم: لطفاً با دقّت به سؤالم پاسخ دهيد. امام زمان(ع) در زندگي شما چه نقشي دارد؟
اخمهاي چهرهاش از هم گشوده ميشود و ميگويد: خدمت حضرت آقا كه عرض كنم من يك فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.
ميگويم: بيشتر توضيح بده. ميگويد: من 14 سال بچّهدار نميشدم. به خيلي از دكترها مراجعه كرديم؛ ولي فايدهاي نداشت. يكي از دوستانم به من پيشنهاد كرد كه اگر متوسّل به امام زمان(عج) شوي، نتيجه خواهي گرفت ... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدي را ميگويم من هرشب چهارشنبه به جمكران ميروم ... اگر مسافري بيا امشب با هم برويم؟!
- يك استدلال منطقي
ببينيد زندهياد دكتر علي شريعتي با چه زبان منطقي و استدلالي، پاسخ شبهة قدرت را از بطن روايات استخراج كرده است:
... انتظار، سنتز تضادّ ميان دو اصل متناقض با هم است: يكي «حقيقت» و ديگري «واقعيت» ... اگر وضع موجود؛ يعني واقعيّتي كه در عالم خارج واقع شده است، با حقيقتي كه در اسلام، به آن معتقديم، تناقص دارد، چه بكنيم؟ اسلام، انسان را نجات ميدهد و عدالت و ترقّي را به وجود ميآورد.
... چاره اي نيست جز اينكه پيروان ديني كه مدّعي نجات و سيادت انسان و تودههاي محروم و نابودي ظلم و جنايت و مدّعي استقرار يك نظام جهاني به نفع انسانند، معتقد باشند كه اين حقيقت در طول اين هزار و چهارصد سال نتوانسته به شعارهاي خودش جامة عمل بپوشاند، امّا خواهد پوشاند و قطعاً پيروز خواهد شد و عدالت، جبراً مستقر خواهد گشت. جبراً حقيقت محكوم بر واقعيت باطل، ولي حاكم، پيروز ميشود و ما منتظر و مؤمن چنين روزي و چنين واقعهاي هستيم و چون خداوند به صراحت وعدة پيروزي اسلام را در قرآن داده: «ليظهره علي الدّين كلّه» و نويد داده كه تودههاي ضعيف و مردم جهان را پيشوايان بشريت خواهد كرد و زمين را به آنها خواهد بخشيد و محرومان، وارث قدرتمندان و زرپرستان خواهند شد.
اين تضادّ ميان «واقعيت باطل حاكم» و «حقيقت نجات بخش محكوم» را جز «انتظار» به پيروزي جبري و قطعي حقيقت، نميتواند حل كند ...
... انتظار مثبت به معناي نفي وضع موجود در ذهن آدمي و در زندگي و ايمان انسان منتظر است و اگر اين انتظار را ملّت محكوم از دست داد، محكوميت را به عنوان سرنوشت محتومش براي هميشه خواهد پذيرفت. اگر منتظر تغيير نباشيم، آنچه در حكومت علي(ع) صورت گرفته يا آنچه در «كربلا» اتّفاق افتاد، برايمان پايان داستان است و ديگر عكسالعملي در طبيعت و تاريخ و هستي و زندگي بشر نخواهد داشت، اين اعتقاد، هم برخلاف ايمان به حقيقت و هم برخلاف مصلحت زندگي فرد در جامعه، انسان مسئول است.
ستمها، جنايتها و ظلمها، همه داستاني و حادثهاي نيمه تمام در تاريخ بشر است، اين داستان به سود عدالت و حقيقت و به زبان ستم و فساد و پليدكاري پايان خواهد پذيرفت ...
... انتظار، جبر تاريخ است. اين مسئله براي روشنفكران كه با مكتبها و فلسفههاي علمي تاريخ آشنايي دارند، بينهايت شورانگيز است.
هركس اين سؤال به ذهنش مي رسد كه امام زمان(ع)، اين رهبر نجاتبخش انتهاي تاريخ، چگونه ميتواند بر جهان پيروز شود؟ در اينجا امام صادق(ع) يك توجيه بسيار عميق و كاملاً جامعهشناسانه و تاريخي دارد كه: «قدرتهاي ستمكار و قطبهاي جنايت و ظلم به قدري با هم خواهند جنگيد كه در نيرو و قدرت فرسوده ميشوند و به قدري از درون، رو به فساد خواهند رفت كه مقاومتشان را از دست ميدهند و آنگاه شما از بيهوشي و خواب خرگوشي بيدار شده و چون مسلّح به نيروي ايمان و آگاهي هستيد بر آن قدرتهاي از درون پوسيده و از برون فرسوده، پيروز ميشويد.» و اين پيروزي بر اساس منطق، عينيّت و سنّتهاي اجتماعي است، سنّتهايي كه در اسلام و قوانين خداوند است، نه قوانين ماترياليستي.
وقتي خداوند كاري را بخواهد، اسبابش را فراهم ميكند ... من در اينجا معتقدم كه تاريخ به طرف پيروزي جبري عدالت و نجات قطعي انسانها و تودههاي ستمديده و نابودي حتّي ظلم و ظالم ميرود ... .
ماهنامه موعود شماره 122
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 12:33 توسط عمار سایبری
|