زمینه های تاریخی و تئوریک جریان فتنه 88 –بخش اول-زمزمه های صهیونی

شواهد و اسناد معتبر تاریخی مربوط به حداقل 10 قرن اخیر از جمله منابع موثق مورخان غربی ، حکایت از آن دارد که جماعتی از اشرار و اشراف یهود (که ریشه هایشان به مصر باستان می رسید ) چگونه در اوایل هزاره دوم با به راه اندازی جنگ های صلیبی، از یک سو زمینه قلع و قمع مسلمانان را فراهم آورده و از سوی دیگر با طرح تصرف بیت المقدس یا اورشلیم نخستین زمزمه های صهیونی را ساز کردند. مضافا که از دل همین جنگ های صلیبی بود که فرقه های مخوف صهیونی همچون کابالا و فراماسونری بیرون آمدند که طی قرن های بعد ، منشاء و مجری بسیاری از وقایع و حوادث فاجعه بار تاریخی شدند.


همین جماعت اشرافی و شرور بودند که با نفوذ به دربار واتیکان ، زمینه های تفتیش عقاید و انگیزاسیون وحشتناک قرون وسطی را فراهم آوردند تا بازهم از یک سو به سرکوب و قلع و قمع مسلمانان بپردازند و از دیگر سو زمینه های انحطاط و تنزل کلیسای کاتولیک و سپس انشقاق مسیحیت را فراهم آورند. انشقاقی که حرکت بعدی همان اشرار واشرافی بود که توسط سرمایه ها و وام های بی حد و حصرشان به دربارهای اروپا نفوذ کرده و به تدریج سکان هدایت سیاست این قاره را دردست گرفته بودند. انشقاق مسیحیت و یهودیزه کردن آن تحت عنوان پروتستانتیزم ،مهم ترین اقدام کانون های پنهان صهیونیستی در طی 10 قرن اخیر بود که در واقع جمعیتی عظیم از مسیحیان را با آرمان های صهیونیسم همسو ساخته و آنها را برای برپایی حکومت جهانی صهیون در زمره ارتش خود درآوردند.

همراه با همین صهیونیزه کردن مسیحیت بود که به نام عصر روشنگری ، سیاست دین زدایی و خارج کردن تفکرات الهی از زندگی اجتماعی و سیاسی بشر در دستور کار همان کانون های پنهان جهان وطن قرار گرفت و اندیشه های اومانیسم ( انسان محوری ) و سکولاریسم ( جداکردن دین از اجتماع و سیاست ) را اساس تمامی تفکرات سیاسی ، علمی و فرهنگی و اقتصادی قرار دادند و هر نگرشی به جز آن را نکوهیده و مذموم و غیر علمی نامیدند.

در واقع اومانیسم و سکولاریسم به عنوان مانیفست فکری غرب صلیبی / صهیونی در مقابل هرگونه اندیشه و تفکر الهی و دینی قرار گرفت تا با تهی کردن جوامع بشری از دیدگاههای توحیدی، زمینه های تئوریک حاکمیت ماتریالیستی و سرمایه سالارانه صهیونیست ها را فراهم آورد. نفوذ همین تفکرات اومانیستی و سکولاریستی که توسط علوم انسانی از غرب راهی جوامع شرقی شد ، آنچنان عمیق بود که به شدت در ذهن و مغز مذهبی ترین دانشجویان و محصلان علوم جدیده رسوخ کرد تا آنها به سهولت باورها واعتقادات دینی خویش را از این اندیشه های به اصطلاح علمی جدا دانسته و در حد گوشه های خلوت و لحظات تنهایی ، محدود بدانند.

رویکرد مادی گرایانه غرب صلیبی / صهیونی پس از رنسانس در علوم انسانی باعث شد تا نگرش به انسان ، تنها به جنبه های مادی زندگی بشری محدود گردد و جایگاه معنوی او در نظام آفرینش ، نادیده گرفته شود. علوم انسانی که هسته فلسفی اش همان نگاه ماتریالیستی و اومانیستی غرب به انسان است. تاریخ علم مدرن حکایت از آن دارد که پیدایش این علم سکولاریستی ، همزاد با عصر روشنگری است. عصری که بیش از هر کس و گروهی ، مدیون تلاش و طرح اندیشمندان وابسته به کانون های فراماسونری همچون کالج نامریی Invisible Collage و "انجمن پادشاهی لندن برای توسعه دانش طبیعی" بود. تشکیلات مخوف ایلومیناتی ( که امروز نیز از پنهان ترین سازمان های فراماسونی جهان به شمار می آید ) در همین راستا بوجود آمد و منشاء بسیاری از تغییر و تحولات سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی اروپای قرن هفدهم به بعد تحت عنوان علم گرایی شد.

اولین بنیانگذار یا حداقل پیشاهنگ این جریان در انگلیس ، فرانسیس بیکن به شمار می آید که بنا به تصریح برخی از مورخین معتبر از جمله جو روبینسن در کتاب "تولد یافته در خون : رازهای برشته شده فراماسونری" تحت تاثیر فرهنگ عبرانی و تلمودی بوده است. بیکن در سال 1645 یعنی 19 سال پس از انتشار کتاب خود ، "آتلانتیس جدید" ، با معرفی خانه دانش تحت عنوان Invisible College یا کالج نامریی نخستین تشکیلات به اصطلاح روشنگری را پایه گذاری کرد که به نوشته لوسین وولف در کتاب "عناصر آمریکایی در رستلمنت" ویژگی مشترک تمامی اعضای کالج مذکور ، بدون استثناء ماسون بودن آنهاست.

اعضای Invisible College یا همان کالج نامریی سپس وظیفه بسیار مهمی را عهده دار شدند و در راستای بازگشت مجدد یهودیان به انگلیس کمک بزرگی به کرامول ، دیکتاتور انگلیس کردند. سر اسحاق نیوتن ( از اعضای خانقاه برادری صهیون و از بنیانگذاران سازمان فراماسونری در انگلیس )، کریستوفر ورن ، رابرت بویل ، جان لاک ( همان مبدع و پدر جا به ترتیب به یکی از قلعه های مهم علم مدرن و سکولاریسم بدل گشت.

دیگر شخصیت های مهم جریان موسوم به روشنگری که در سازمان ایلومیناتی متشکل شده بودند ، به تئوری پردازی برای تشکیل جامعه مورد نظر جهت تحقق حکومت جهانی صهیون پرداختند و در همین راستا بود که جان لاک با تئوری جامعه مدنی برای کلنی پیوریتن های مستقر در کارولینای جنوبی با تاکید بر مبانی ماسونی ، قانون اساسی نوشت و همین قانون ، قانون اساسی آمریکا لقب گرفت که تا امروز نیز پابرجا مانده است و در حقیقت کارولینای جنوبی، به اولین قلعه بزرگ تشکیلات فراماسونی آمریکا بدل شد.

اما برای آنکه به ریشه های جریان موسوم به روشنگری در اروپای دوران رنسانس پی ببریم بایستی به همپوشانی های پروتستانتیزم که پیش تر از این جریان اوج گرفت با آموزه های صهیونی به خصوص در آیین کابالا یا تصوف یهود، دقت نماییم. به نوشته برخی مورخین و متفکرین غربی از جمله مالاچی مارتین یا امبرتو اکو و یا آنچنان که در شماره 77 نشریه New Age ارگان انتشاراتی ماسون های آمریکا آمده است : اساسا فرقه و تفکر صهیونی کابالا ( که از جریانات قرون وسطی، جنگ های صلیبی و ماجرای شوالیه های معبد می آمد) منشاء و ماخذ پدیده اومانیسم در قرن هفدهم به عنوان نخستین پایه های جریان روشنگری و علم مدرن گردید و در رابطه ای تنگاتنگ با آن به قواعد و قوانین ماسونی، رسمیت بخشید.

چهره های شاخص این علم مدرن سکولاریستی که درقرن هجدهم مدون شد ،جمعی به نام اصحاب دایره المعارف فرانسه را تشکیل دادند که در راس آنها "دنی دیدرو" به عنوان ویراستار و سردبیر این دایره المعارف ، قرار داشت. اصحاب دایره المعارف فرانسه ، بعد از رنسانس ، چشم انداز تازه ای برای تفسیر جهان ترسیم کردند که براساس سکولاریسم و تفکرات مادی گرایانه صورت بندی شده بود.

مورخ نامدار معاصر ویل دورانت در مجلد انقلاب فرانسه تاریخ تمدن خود ، جریان اصحاب دایره المعارف فرانسه را به خوبی کاویده است و نتیجه بررسی و تحلیل او از تاریخ تکوین علم مدرن این است که اصحاب دایره المعارف فرانسه به دلیل فقدان شعور تاریخی و عدم درک درست از هستی و جهان ، به نحو مبتذلی خدا ستیز و دین گریز بودند.
ویل دورانت سپس مدخل های دایره المعارف فرانسه را به عنوان مبنای علم مدرن بررسی کرده و نشان می دهد که چگونه نه تنها این مدخل ها از منابع غیر معتبر کپی شده بلکه با مفروضات غلط ، نتایج نادرست گرفته اند. از طرف دیگر برخی از منابع معتبر تاریخی از جمله همین تاریخ تمدن ویل دورانت به ارتباط وسیع اصحاب دایره المعارف فرانسه و یا جان لاک با لژهای فراماسونری اشاره داشته اند . یکی از مهمترین منابع یاد شده، کتاب "سنت روشنفکری در غرب" اثر برونفسکی و مازلیش است که امروزه از کتب بالینی اندیشمندان و روشنفکران غرب به شمار می آید. ضمن اینکه نشریه معروف "علم و پژوهش" چاپ استامبول نیز به عنوان یکی از مراجع افشای فراماسونری بر تولد علم مدرن از درون لژهای ماسونی تاکید داشته است.

زمینه های تاریخی و تئوریک جریان فتنه 88 –بخش دوم-جنگ علمی CIA

در اولین سال های پس از جنگ دوم جهانی ، برنامه ریزی فرهنگی غرب صلیبی/ صهیونی پیروز در جنگ که اینک با آرایش جدیدی سعی در تسخیر جهان داشت ، توسط سی دی جکسون ، مشاور مخصوص ژنرال آیزنهاور در امور جنگ روانی که یکی از کارآمدترین برنامه ریزان مخفی ایالات متحده به شمار می رفت ، آغاز شد. 

امپراتوری جهانی صهیونیسم به سرکردگی آمریکا اینک برای ایجاد جنگ روانی علیه دشمنانش ، به طرح و برنامه جامع و مدونی نیاز داشت که در راستای نیل به هدف "پیروزی بدون درگیری در جنگ جهانی سوم " تنظیم گردیده باشد. آیزنهاور در کنفرانسی مطبوعاتی تشریح کرد که : 

"... ما به هیچ وجه قصد نداریم که در جنگ سرد ، از طریق فشار و اعمال زور بر قلمرو یا ناحیه ای مسلط گردیم . هدف ما به مراتب عمیق تر ، فراگیرتر و کامل تر است. ما در تلاشیم تا جهان را از راههای مسالمت آمیز ، از آن خود گردانیم...ابزارهایی که برای گسترش این واقعیت استفاده می کنیم ، به ابزارهای روانی مشهورند. اما از لحاظ این که این کلمه چه کاری قادر است انجام دهد ، هیچ نگرانی به خود راه ندهید. جنگ روانی در واقع اذهان و اراده های افراد را مورد هدف قرار می دهد..."

برای تحقق این امر بود که در چهارم آوریل 1951 ، فرمان سری تاسیس شورای برنامه ریزی روانی (PSB) توسط رییس جمهور ترومن امضاء شد تا سیاست مدونی برای جنگ روانی مذکور پی گرفته شود. اصول ایدئولوژیک و اعتقادی شورای برنامه ریزی روانی(PSB) اولین بار در گزارشی با عنوان (2/33-PSBD) مطرح شد. با وجود آن که ، گزارش فوق هنوز هم محرمانه است اما گوشه هایی از آن را می توان در یادداشت مفصل چارلز برتون مارشال ( از اعضای عالیرتبه شورای برنامه ریزی روانی ) که نگران وضعیت دشوار بود، یافت. 

مارشال در یادداشت خود می نویسد :

"...این گزارش ، سیاست همسان سازی را جانشین اصل تقابل و تضاد کرده است. این گزارش سیستمی خاص که نوعی از عقیده و ساختار اجتماعی را توجیه می کند ، به عنوان اصلی اعتقادی پذیرفته است...این گزارش سعی کرده تا سیستمی را به تصویر بکشد که براساس مبانی علمی و برنامه ریزی شده ، شیوه زندگی آمریکایی را القاء می نماید..." 

گزارش فوق حرکتی روشنفکرانه و بلند مدت را پیش بینی می کرد که زاییده سعی و تلاش بسیار بود . حرکتی که نه تنها مبارزه با اهداف و برنامه ریزی های ضد آمریکایی را در دستور کار خود قرار داده بود ، بلکه به نوشته چارلز برتون مارشال در تلاش بود تا با ایجاد فضایی روشنفکرانه ، الگوهای اعتقادی رایج را به کلی نابود سازد. 

جیمز برنهام،متفکر آمریکایی در کتاب خود تحت عنوان "پیروان ماکیاولی"، همین دستورالعمل گزارش (2/33-PSBD) را با نام "خط مشی نخبگان" آورده است و برخی براین اعتقاد هستند که اساسا نظریه پرداز گزارش فوق ، شخص برنهام بوده است. نظریه "گروه نخبه روشنفکران" که زیربنای اصل اعتقادی و ایدئولوژیکی شورای برنامه ریزی روانی را تشکیل می داد به نوشته دونالد جیمسون یکی از ماموران بلندپایه CIA : 

"...در واقع برای مشتکل ساختن افرادی بود که با به کارگیری قدرت فکر و استدلال خویش ، همواره بر تمامی اعمال دولت ایالات متحده ، چه صحیح و چه غلط ، صحه بگذارند..."

فریفتن افکار عمومی از طریق به اصطلاح نخبگان روشنفکر که زیر نظر شورای برنامه ریزی روانی آمریکا سازماندهی شده بودند ، بخشی از طرح جنگ سرد کانون های پنهان صهیونی برای یکسان سازی اذهان و در نهایت زمینه سازی حکومت جهانی به شمار می آمدکه اینک نامش را نظم نوین جهانی نهاده بودند. ریموند آلن رییس شورای برنامه ریزی روانی ، طی بیانیه ای محکم خاطرنشان کرد که : 

"اصول و آرمان های ایالات متحده آمریکا ، میراث همه انسان های کره زمین به حساب می آید."

از ماه مه 1952 ، شورای برنامه ریزی روانی به صورت رسمی ، نظارت بر پروژه جنگ روانی سازمان CIA را برعهده گرفت و به نوشته فرانسیس ساندرس در کتاب "جنگ سرد فرهنگی" ، پیشگامان تفکر و اندیشه در خارج از آمریکا اعم از روزنامه نگار ، هنرمند ، استاد دانشگاه و دانشمند را در قالب فعالیت های علمی اعم از سمینار ، گردهمایی ، چاپ و نشر کتاب،مجلات علمی،کتابخانه ها ومبادله افکار و اطلاعات به کار گرفت تا باورها و ایدئولوژی های ضد امپریالیستی و ضد لیبرال سرمایه داری را مورد تهاجم قرار داده و تفکرات اومانیستی و سکولاریستی را از طریق مراکز دانشگاهی و علمی به جامعه تزریق نمایند.

در همین مسیر بود که به نوشته فرانسیس ساندرس در کتاب جنگ سرد فرهنگی،تا اواسط دهه 60 میلادی،کورد مه یر، رییس بخش عملیات بین المللی CIA ، مباهات می کرد که می تواند مفسران و پژوهشگران هر دانشکده ای را به خدمت بگیرد. شدت این مزدور گیری دانشگاهی به حدی بود که در همان زمان یکی از مقامات وزارت امور خارجه آمریکا اظهار داشت که :

"در سازمان CIA در هر اینچ مربع ، بارها بیش از هرجای دیگری ، روشنفکران لیبرال حضور دارند..."

اگرچه پیش از این نیز ، جامعه دانشگاهی آمریکا از طریق یک رشته پیوندی با نام رمز منبع P به جیمز جیسوس انگلتون ، رییس مشهور ضداطلاعات CIA وصل بود اما با جانشینی کورد مه یر ، اساتید با نفوذ متعددی از دانشگاههای مختلف مانند کلمبیا ، هاروارد ، ییل ، الیوت میشیگان ، آیووا ، کنیون و ...جذب بخش های اطلاعاتی سازمان CIA شدند که طیف گسترده تری از اعضای موسسات آموزش عالی آمریکا را جذب خود نمودند. علاوه براینکه کوردمه یر با استخدام جان تامپسون ، بیش از یک دهه موسسه فارفیلد را تحت قرارداد CIA به خدمت گرفت و از این طریق بودجه های فراوانی را برای عملیات روانی این سازمان در اختیار دانشگاههای معتبری همچون استنفورد ، نیویورک ، کلمبیا و هاروارد قرار داد.