عرفان وين داير
عرفان وين داير محاسن و ملاحظات زندگي و شخصيت وين دبليو داير
وين دایر در پايینترين سطح اجتماع رشد کرد و در جواني به مدت 4 سال در نيروي دريايي آمريکا مشغول خدمت شد که البته با تلاش و زحمت توانست به دانشگاه راه يابد. در همين ايام بعلت مشکلات عديده اقتصادي مشاغل مختلفي از جمله چمن زني، پخش روزنامه[5] ، صندوق دار و شاگرد سوپر مارکت را تجربه نمود... وين داير در جواني در حاليکه اعتياد به الکل و مواد مخدر با زندگي او پيوند خورده بود[7] توانست در سايه مديتيشين و بعد از تمرين و تلقينهاي فراوان آن راترک کند.[8] وين داير از فردي به نام «رام داس» در عمل درسهاي زيادي گرفته و از وي به نام استاد عرفان خود نام ميبرد. رام داس از نظر داير بزرگترين سخنران دنياست. وي هيچ گاه از يادآوري کرامات و کارهاي خارقالعاده خود خسته نميشود. ليست کارهاي غير عادي که وين داير از زندگي خود بر ميشمارد به دهها مورد ميرسد. در اين فهرست بلند مواردي از قبيل جان سالم به در بردن از تصادف، [9]موفقيت در دوي ماراتن در اثر مکاشفه معنوي،[10] ا ديدن روياي صادقه،
وين داير در سن 34 سالگي در حاليکه در اوج موفقيت بود، استادي دانشگاه در رشته روان شناسي را رها نمود و به نويسندگي روي آورد که تاکنون بيش از 20 کتاب از وي منتشر شده است. وي تا جايي پيشرفت نمود که از يک موسسه بين المللي به عنوان بهترين سخنران سال، جايزه چکش طلائي را دريافت کرد[15] وي همچنين اهل ورزش و فعاليت جسماني است به گونهاي که تاکنون در 7 دو ماراتن شرکت نموده و سالهاست که دست کم 8 مايل ميدود[16] و به گفته خودش يک روز هم از اين کار غفلت نکرده است.[17] وي هم اکنون صاحب 8 فرزند است[18] و همسرش ـ که از نظر داير فردي عارف و معنوي است ـ با اشتياق در نگهداري و مراقبت از بچهها سهيم بوده است.[19] وين داير حيات معنوي خود را موهون يک «گذشت بيسابقه» ميداند. وي در جاهاي متعدد از جفايي که پدرش در حق همسر و فرزندان روا داشته نام ميبرد به طوريکه احساس خشم و نفرت نسبت به پدر سراسر وجود وين داير را در بر ميگيرد بعد از مدتها وي متوجه ميشود پدرش از دنيا رفته ولي بالاخره موفق به زيارت قبر پدر ميشود و بعد از حضور بر مزار پدر، در يک تصميم تاريخي کينه پدر را از دل به دور ميريزد و او را ميبخشد و براي پدرش دعا ميکند. به گفته داير در همين لحظه بود که احساس کرد يک تجربه معنوي و معرفت دروني به قلب وي سرازير شد[20] و ضميرش به حق و حقيقت روشن گشت.[21] محاسن عرفان داير اکثر کتب وين داير حول محور «معنويت» و «عرفان» نگاشته شده است. معنويتي که وي تبليغ ميکند نقاط قوتي مخصوص به خود که بسياري از مکاتب معنويت گراي امروز از اين مزايا بيبهره و يا کم بهرهاند. 1ـ خدا محوري دلپذيرترين و برجسته ترين نقطه در انديشههاي وين داير «تاکيد بر خدا محوري» است. در نگاه وي مجموعه عالم هستي تحت قدرتي عظيم به نام «خداوند» اداره ميشود.[22] و هيچ کلمه و واژهاي نميتواند خدا را آنگونه که هست توصيف نمايد. (همان ص 41) همه انسانها از خدايند و به او بازگشت خواهند نمود[23] . از نگاه داير هرچه انسان بيشتر به خداوند شبيهتر و نزديکتر شود موحدتر است و فقط انسان موحد است که ميتواند جهان را جلوه خدا ببيند و خدا را در همه چيز و همه جا مشاهد کند.[24] و اصولاً خداوند، قادرِ مطلق است و براي او غير ممکن وجود ندارد.[25] انسان معنوي از ديدگاه داير «هرگز تنها نيست» بلکه او ميتواند براي خلق دگرگونيها و خروج از بن بستهاي زندگي همواره به خدا متوسل شود.[26] . او از رگ گردن به ما نزديکتر است و در هر چشم به هم زدني ميتوان با او ارتباط گرفت و از وجود او بهره مند شد[27] وي تصريح ميکند «خدا» يکي است و و همه اشياء از اويند. او در درون همه ما آشيان دارد و هر چند اسامي متعدد دارد اما يک حقيقت است و در همه موجودات، حي و حاضر است.[28] و هيچ نقطهاي از حضور خداوند خالي نيست.[29] داير ميگويد: انسان بايد در نيايش و دعاي خود خدا را به گونهاي بخواند که شايسته خدايي اوست[30] و اصولاً خداوند مالک همه چيز است و اين مالکيت هم انحصاري است.[31] وي خدا را عقل کل توصيف ميکند که امکان ندارد از او کار بيهود سر بزند و امکان تصادف در کارهاي او راه ندارد[32] داير توصيه ميکند «با توکل به خدا و تسليم در برابر او پيش برويد و نتايج همه کارهايتان را به او بسپاريد.»[33] او بر اعتقاد مشترک هم اديان در مورد خداوند اشاره ميکند که خداوند خالق همه چيز است ولي خودش ازلي و ابدي است و نيازي به خالق ندارد و ميگويد: «اين گفته اديان کاملاً منطقي است. زيرا با اين توصيف ديگر ابتدا و پاياني براي خالق نيست و تفکر در اين زمينه هم چندان لزومي ندارد... پس خدا موجودي است غير مادي، عاري از جسم، لامکان، ازلي و ابدي، واجد تمامي صفات، نه آغازي بر آن تصور دارد و نه پاياني و در تمام ابعاد هستي حاضر بوده، هست و خواهد بود.»[34] 2ـ هدفمندي خلقت داير به خوبي و به جا هدفمندي کائنات و حاکم بودن سنتهاي ثابت بر هستي را ميپذيرد و اين مسئله را در جاهاي مختلف بازگو ميکند.[35] «هيچ چيز در اين جهان اتفاقي يا الله بختکي نيست بلکه همه چيز از اصول و قواعد خاص پيروي ميکند»[36] .«شما در نظامي قرار داريد که تحت هدايت يک عقل کل و شعور مطلق قرار دارد. يعني همه چيز هدفمند است».[37] وي به زيبايي بين اراده آزاد انساني و هدفمندي دستگاه خلقت جمع ميکند و در عين رد جبر گرايي تفکر صحيح را تفکري ميداند که ضمن پذيرش موهبت اختيار و اراده براي انسان، شعور و هدفمندي را براي کل هستي بپذيرد[38] . «من بر اين اعتقادم که جهان بي نقص و عاري از هر گونه نقصان و کم و زياد و در نهايت کمال است و اذهان ما از درک آن عاجز و غير از اين هم از خالق جهان، نبايد انتظار داشت[39] وي تمامي اجزاء هستي را داراي ماموريتي ويژه ميداند که تحقق اين رسالت را ماموريت نهايي هر انسان ميداند.[40] و اگر کسي در جهت انجام رسالت خود گام بر دارد بخشي از تکامل هستي تحقق يافته است[41] فضايل اخلاقي در عرفان داير بايد اعتراف نمود بسياري از صفات اخلاقي فاضله و ابعاد الهي وجود انساني در نوشتههاي وين داير به صورت زيبايي انعکاس يافته است. مفاهيم مبهمي مثل سعادت، کمال، عشق و ... که در بسياري از مکاتب اخلاقي تبيين روشني از آنها صورت نگرفته است توسط وين داير به صورت عملياتي وريز و تحت عناوين مجزا ذکر گرديده است و در بسياري از موارد، ابعاد آن مورد اشاره و تحليل قرار گرفته است. هر چند اين مفاهيم به صورت دقيقتر و عميقتري در متون اسلامي ـ قرآن کريم ، روايات معصومين و کتب اخلاقي ـ مورد کاوش قرار گرفته و ادله مختلف عقلي، منطقي و وجداني براي آنها ذکر گرديده و در يک «نظام اخلاقي منسجم» به صورت پازلي کامل جا داده شدهاند، با اين وجود کار داير در اين جهت کار با ارزشي است و تا حد زيادي ـ در حوزه اخلاق فردي ـ به اخلاق و عرفان اسلامي نزديک شده است و ميتوان ادعا نمود که با توجه به تاثيرپذيري داير از مولوي ـ که در جاهاي متعددي از مولوي نام ميبرد و گفتههاي او را به صورت کامل نقل ميکند[42] و گاهي هم به قرآن استناد مي کند[43] ـ بسياري از گفتههاي داير در حيطه اخلاقيات از متون اسلامي يا حداقل از عرفاي اسلامي اخذ و اقتباس شده است تا جائيکه گاهي تعبيرات داير مو به مو با همان تعبيرات بکار رفته در احاديث معصومين تطبيق ميکند. مناسب است پارهاي از محاسن کلام داير ـ آموزههاي اخلاق فردي ـ مرور گردد تا اين قرابت به گونه ملموستري روشن شود. 1ـ شکرگزاري در بيان داير شکر گزاري و سپاس به درگاه خداوند باعث ميشود نعمت بيشتري نصيب انسان گردد و صفت سپاسگزاري، خصلت منفيِ «آز و افزون طلبي» را در انسان زايل ميکند و فرد خدا خواه بايد در هر حال (حال سختي و حال خوشي) شکرگزار خداوند باشد[44] و تمامي موهبتهايي که در زندگي انسان وارد ميشود بايد مشمول اين حالت واقع شوند [45] داير خود ضمن اينکه هر روز صبحدمش را با شکر گزاري آغاز ميکند [46] به خوانندگان آثارش توصيه ميکند هر روز صبح بگوييد: «خدايا به خاطر زندگيام، سلامت بدنم، بخاطر خانوادهام، به خاطر امروزم و اين فرصت جديدي که در اختيارم قرار دادي تو را شکر ميکنم خدايا شکر ! شکر! شکر! »[47] 2ـ قناعت و ساده زيستي وي ضمن تاکيد بر اين که هر کسي بايد تلاش کند حرفه شرافتمندانهاي داشته باشد و از ثمره دسترنج خود ارتزاق نمايد قائل است زندگي بايد براساس رهايي از تعلقات مادي همراه باشد (و اين رهايي به معني فقر و نداري نيست بلکه به معني اين است که انسان از قيد وابستگيها آزاد و رها باشد تا بتوان به جنبههاي معنوي و روحاني عالم اتصال برقرار کرد.[48] او ميگويد تلاش کنيد تا زندگي خود را ساده کنيد، لذا لزومي ندارد بيش از آن چه نياز داريد بخريد و زندگي خود را شلوغ و آشفته کنيد[49] «در منزل من لوازم لوکس و تجملات گرانبهاي خانههاي اشرافي بسيار به ندرت ديده ميشود. لباسهاي شيک و زرق و برق در زندگي من جايي ندارد ... يک حقيقت عميق وجود دار و آن اين است که «بيشتز داشتن، کمتر داشتن است»[50] وي در تحليل اين مطلب ميگويد «هر چه بيشتر تصاحب کنيم بيشتر در پي کسب افزونتر خواهيم بود و چون حرص و طلب آدمي پايان ندارد بيشتر احساس کمبود خواهيم نمود».[51] 3ـ گذشت و ايثار داير پذيرفته است که بخشش به ديگران و چشم پوشي از خطاهاي آنان، راه تجلي نور به قلب آدمي است[52] و تاکيد ميکند «محال است کسي بدون گذشت در زندگي روزمره به آگاهي و بيداري معنوي دست يابد.»[53] به بيان داير بخشش باعث ميشود حس سرزنش و مذمت ديگران در انسان از بين برود و اگر از سر تقصيرات و خطاهاي ديگران بگذريم نياز به سرزنش آنها هم نخواهيم داشت[54] که البته بعد از آن که انسان بتواند ذهنيتهاي بد و سوء تفاهمها را نسبت به ديگران تقليل دهد گذشت راحتتر صورت ميگيرد.[55] 4ـ خدمت به مخلوقات خداوند وين داير به طور مکرر توصيه ميکند که آدمي بايد به خلق خدا خدمت کند و در راه مشکلات ديگران سعي خود را به کار گيرد تا از اين طريق حس الهام شکوفا شده و به خدا نزديک شود [56] وي معتقد است که به هر ميزان انسان معنويتر شود حس خدمت به خلق هم در او شديدتر ميشود[57] و حضور در ميان نقرا و کساني که مال و اموالي ندارند باعث ايجاد حس و عشق ميشود[58] وي از خوانندگان آثارش ميخواهد سعي کنيد به ديگران کمک کنيد آن هم در خلوت و بدون انتظار پاداش و حتي تشکر.[59] و حتي سعي کنيد اسمتان هم برده نشود[60] وي به افرادي که از ترس فقر کمک به ديگران را ترک ميکنند گوشزد ميکند: هرچه که صرف بخشش شود به همان صورت و يا بيشتر به زندگي انسان بر ميگردد و اصلاً سخاوت فلسفه وجودي انسان است و بخشش در تقويت قدرت الهام معجزه آسا عمل ميکند.[61] 5- آزادي جنسي ضد آزادي است. وين داير بر خلاف برخي عارفنماها ـ همچون اشو ـ که مروج سکساند و سکس و آزادي جنسي را راه رسيدن به حقيقت خيال کردهاند، آزادي جنسي را يک آزادي دروغين و جعلي ميداند و آن را بر آمده از نفس اماره و خود کاذب (ايگو) ميداند که اين نوع آزادي عيناً ضد آزادي است[62] وي به حق تاکيد ميکند که «خداوند آزادي واقعي را ميپسندد و نفس اماره آزادي عاريتي را. لذت بردن و خوش گذراني کار بسيار خوبي است اما خوش گذراني را با آزادي ناشي از خوشگذراني نفس پسند (ايگوپسند) اشتباه نکنيد ... زيرا الهام نفس هميشه براساس احساس جعلي است که يک ايده قلابي است.»[63] او فرهنگ غربي و نفس اماره را هم سو و هم جهت معرفي ميکند و ميگويد: «نفس اماره از شما ميخواهد که جنس مخالف را از نظر بدني و فيزيکي تجسم کنيد ولي خود برتر شما اصرار دارد که به جنس مخالف به عنوان صاحب يک روح بنگريد...سينماها ، مجلهها و ... همه به ما ياد ميدهند که به زنان به نظر فيزيکال نگريسته و ارتباط با آنها بدني باشد و هدف را پيروزي بر جسم زنان معرفي ميکنند... اين کار باعث ميشود که کل انرژي ذهني ما صرف بدن و جنس مخالف شود نه وجود معنوي و روحاني او»[64] 7ـ راستگويي راه حقيقت است. «اگر ما دوست داريم براي هميشه هماهنگ با روح قدسي عمل کنيم و براي ديگران نيز منبع الهام باشيم داشتن صداقت ضروري است وقتي حقيقت را پنهان ميکنيم ... اين عمل به شکل جدايي از خداوند در زندگي ما خود را نشان ميدهد»[65] وي با تاکيد بر اين که در زندگي الهي، صداقت يک ضرورت است [66] و صداقت و راستگويي را راه همسويي و هماهنگي با خدا هستند[67] به اين نکته اشاره ميکند که همه حرفهاي راست در همه جا لازم نيست بيان گردد و انسان ميتواند با ترفندهاي مختلفي بدون آن که مرتکب دروغ شود از افشاي اسرار خودداري کند. [68] 8ـ پرهيز از مجادله و مراء داير مجادله لفظي با ديگران را آفت الهام و معنويت ميداند و يادآور ميشود که هيچ نيازي نيست که انسان همه را راضي و تسليم افکار خود نمايد چرا که خواستههاي حقيقي ما همان چيزهايي است که نداي درونمان است.[69] و اين که انسان با هر قيمتي در مشاجرات و مناظرات بخواهد حرف خود را به کرسي بنشاند باعث دوري انسان از خود متعالي و عقل ميگردد و مشاجره و مباحثه بيمورد ، خواست نفس جعلي (ايگو) است. ابهامات و ملاحظات در انديشه داير الف- واقعيت اين است كه انديشه هاي وين داير ـ علي رغم نقاط قوتي كه بيان آن گذشت – ادامه همان معنويت هاي دين ستيز در دنياي امروز است كه از پيش خود ، نسخه هاي سعادت ابدي و سلامت رواني را به بشريت سرگردان امروز عرضه مي كنند. وين داير نه يك انديشه منسجم و برخوردار از جهان بيني منطقي، كه تركيبي از نظريات ديگر دانشمندانِ معنويت گراست. سيري كوتاه در كتب داير روشن مي كند كه «وين داير ملغمه اي از انديشه ها و عرفانهاست». عارف نماهاي دنيايي امروز از ساي بابا و كريشنا مورتي[115] دون خوان وكاستاندا ،[116] پاتا نجلي ، بهاگاوادگيتا ، ماهارشي،[117] مايكل برگ كابالايي[118] تا روانشاسان، شخصيتها و دانشمندان علوم جديد مثل انيشتاين ، اريك فروم ، شكسپير، ويليام جميز يونگ، نلسون ماندلا،[119] تا شخصيتها و عرفاي اسلامي مانند مولوي و خيام و حافظ[120] هر كدام سهمي در انديشه هاي داير دارند. ب ـ از آنجا كه تحصيلات داير روان شناسي است و تا مرحله تدريس در دانشگاه و عضويت هيات علمي هم پيش رفته است آثار و تاليفات وي مشحون از توصيه ها و نقطه نظرات روانشناختي است. در يك جمله ميتوان گفت هويت اصلي كتب وي روان شناسانه است نه عرفاني و معنوي. اگر به اعتبار عناوين عرفانيِ آثارش بخواهيم آنها را عرفاني قلمداد كنيم اين اعتبار در مرتبه دوم جاي خواهد داشت. توصيه هاي مكرر و ملال آور در آثار وين داير در قالب جمله هاي «سعي كنيد»، «تلاش نمائيد»، «به خود بباورانيد». «احساس كنيد كه داريد...» از قراين ماهيت روانشناختي مكتب داير است. تلقين محوري صرف، بدون پشتوانه علمي و ديني و جهان شناختي، عرفان وين داير را به «عرفان توصيهاي» تنزل داده و ارزش علمي مكتب او را مخدوش نمود هاست. ج) در آثار داير مديتيشن، يوگا و مراقبه هاي معمول ، جايگزين عبادت در اديان الهي گرديده است و اصولا در نگاه وي ، مديتيشن همان عبادت است كه به معرفي دروني منتهي مي شود. «اگر مي خواهيد به تمرين مديتيشن بپردازيد، به تمام معني آن را انجام دهيد و سعادت و خوشي را در خلوت اين عمل ببيند. و اگر مي خواهيد نام دعا برآن بگذاريد و آن را به عنوان گفتگو با خداوند تلقي كنيد، چنين نامي را بگذاريد و با تمام وجود دعا كنيد»[121] وي كرامات خود را مرهون مديتيشن ميداند[122] و به كرات مديتيشن و يوگا را به ديگران توصيه مي كند.[123] د ـ رديابي توصيه هاي مراقبه اي وين داير، سراز نفي و انكار شريعت در مي آورد. اين توصيهها هر چند به نام دين و به اسم «شريعت» عرضه نشده اند، اما در حقيقت بدعتي است كه به «كاركرد شريعت» و تنه زدن به تنه «شارع» در «حوزه جعل» پيوند مي خورد. داير با تعبيراتي عميق و گويا به معرفي ذات احديت پرداخت، اما لوازم اين تعبيرات را نمي پذيرد. وي خدا را حكيم علي الاطلاق مي داند، ولي از پذيرش اين مطلب كه خداوند پيامبراني را براي هدايت بشر گسيل كرده باشد سرباز مي زند و از مهم جلوه دادن اين دسته از لوازم حكمت ، خودداري مي كند. وي علم بي نهايت براي خداوند قائل است اما بشر را از اين علم – از كانال رسالت – محروم مي داند. وي جهان را بدون عيب و نقص و نظام احسن مي داند، اما چرا پازل حكمت خداوند راكه به گفته او از دوران جنيني آدمي شروع شده با« قبول غايت براي هستي» تكميل نمي كند؟[124] هـ ـ باور به زندگي پس مرگ قدمتي برابر زندگي بشر دارد و پيامبران در اين مسير، بزرگ معلمين بشر بوده اند به گونه اي كه هيچ وقت بشر بدون اعتقادات مذهبي وجود نداشته است[125] اما چرا وي اصلا " ايده رستاخيز" را مطرح نمي كند و با ارائه تصويري مبهم از حيات روح ، زندگي پس از مرگ را در هاله اي از ابهام رها مي كند و بهشت را «امر دروني» معرفي ميکند؟[126] وی با پذیرش فرضیه "تناسخ" که با معاد کاملا در تضاد است مرتکب سهوی بزرگ شده است و معلوم است که با وجود این ایده جایی برای بهشت و جهنم و رستاخیز باقی نمی ماندو هدفمندی خلقت که وی مورد تاکید قرار داده بود مخدوش و بی اساس خواهد بود. و ـ در شرایطی که فروش بیشتر کالا ، غایت آمال بشر جدید واقع شده،[127] كار داير در معرفي خدا و وارد كردن خدا به زندگي منحط غربي قابل تحسين است، اما نظام توحيدي وي، نظامي حداقلي است كه فقط به قبول خداوند پرداخته؛ و روح بی نهایت طلب انسان را به اکتفاء کردن به مراحل پایین ایمان ترغیب می کند[128] وانتظارات حداكثري ـ كه البته منطقي هم هست ـ را از زندگي توحيدي كنار مي زند و از خدا فقط به قبول آن در پاره اي از ساحت هاي وجودي انسان اكتفاء مي كند، به همين جهت است علي رغم اعتراف به اين كه «ما بخشي از سيستم هوشيار جهان هستي هستيم و براي منظور جهاني به اينجا آمده ايم»،[129] اضطراب و استرس را به عنوان درد بشر امروز معرفي مي كند[130] و هدف را شادي و لذت و كاميابي مي داند.[131] تقرير وي از درد بشريت، بازخواني همان مشكلات رواني بشر جديد است. بنابراين خداي داير براي رفع استرس، نگراني، خجالت، عصبانيت و ترس وارد زندگي ميشود نه براي اقناء ، ميل خداجويي بشر و ارضا فطرت خداجويي او.[132] به تعبير دقيقتر خدايي که داير معرفي ميکند خدايي است که در خدمت انسان بحران زده مدرن است نه خدايي که بشر بايد در خدمت او و مسير اطاعت از او قرار گيرد. البته روشن است اگر انسان در مسير بندگي خداوند گام بردارد خداوند هم اسباب جهان را در خدمت تعالي او بسيج خواهد کرد[133] اما در حقيقت نگاه داير، «نگاه ابزار گرايانه» به خداست نه «بينش توحيدي غايت مدار». خوانندگان آثار داير بايد اين خطر بزرگ اعتقادي را درک کنند و فريب اصطلاحاتي از قبيل «علم بينهايت»، «حکيم علي الاطلاق» را نخورند چرا که اين مفاهيم زيبا و البته صحيح، در حد «تصور ذهني» در آثار داير مطرح شدهاند و داير به نتايج درخشان اين مفاهيم بلند نپرداخته و تن در نداده است. مگر ميتوان خدا را حکيم مطلق و عليم علي الاطلاق فرض کرد ولي قائل به «نفي برنامه» و «نفي شريعت» شد و فقط به مديتيشن اکتفا کرد؟فلاسفه،روانشاسان،متفکرین و دانشمندان هرکدام تعریفی از سعادت و کمال ارائه داده اند و بالتبع "برنامه" و "مدل زندگی" متفاوتی ارائه داده اند.ایاپذیرفتنی است که هستی هدفمند باشد و خداوند هم حکیم باشد ولی بشریت را در این سردرگمی که بزرگان علم و دانش به ان مبتلا هستند رها کند؟ داير کتابي مستقل در باب «نداي دروني» نگاشته است و پيام اصلي اين کتاب «کافي بودن نداي درون براي سعادت» است. روشن است با اين ايده غلط، «پيامبران الهي » از صحنه هدايت و ارشاد جامعه کنار گذاشته مي شوند و «پيامبري دروني» به صحنه ميآيد که خدا را هم در خدمت اهداف خود بکار ميگيرد. در احاديث اسلامي اولاً از «نداي فطرت» و «حکم عقل» به پيامبر دروني تعبير شده نه هر ندايي، بعلاوه اين پيامبر دروني به تنهايي قادر به راهبري آدمي براي نيل به معرفت الهي نيست بلکه دركنارآن و در عرض آن، راهنمايان الهي ـ پيامبران بيروني ـ به عنوان «مرجع اصيل» معرفي شدهاند و تشخيص «نداي وجدان» از «خواستههاي حيواني» و «اميال دروني» به عهده پيامبران گذاشته شده است. داير خداي انسانها را درون آنها ميداند و راهنماي سالک را «نداي دروني» معرفي ميکند اما اين که اين ندا چگونه راهبري ميکند و نداهاي واهي کدامند، همه را به سکوت و ابهام ميگذراند، غافل از اين که بعد از ارجاع آدمي به نداي درون، «تشخيص نداي اصيل» اول مشکل راه سلوک است؛ به عبارتي «نداي درون» هم نياز به مرجع دارد. اگر مرجع براي «نداي درون»، نداي دروني ديگري باشد، آن نداي دروني دوم کدام است؟ تفاوت آن با نداهاي دسته اول چيست؟ ضامن اصيل بودن و صحيح بودن آن کدام است؟ معلوم ميشود سلسلهاي از نداها شکل گيرد که براي بطلان اين ايده، «لزوم تسلسل» آنها کافي است. واقعيت آن است كه تلقي وين داير از دين، همان تلقي رايج غربيان از دين است كه دين را «شخصي» و «سليقه» اي مي دانند و آن را صرف يك سرگرمي مي دانند نه «راهی واقعي براي نيل به سعادت».[134] ز- وين داير احساس قصور و احساس گناه را نه فقط مذموم كه منافي معنويت مي شمارد.[135] وي گمان كرده اگر كسي نسبت به گذشته خود احساس تقصير نمود، درون خود را آشفته نموده و انرژي خود را هدر داده است،[136] وي به جد اين احساس را بازدارنده و سد راه معنويت معرفي مي كند و عفو و بخشش خويشتن را تنها راه نجات معرفي مي كند. «شما نيازي به بخشش خويشتن به خاطر گناهان ناكرده نداريد. در اين جا چيزي نبوده كه عفو كردن لازم باشد.»[137] وي چون نتوانسته بين احساس تقصير در درگاه خداوند و تكامل روحي جمع نمايد، اين احساس را موجب آشفتگي دروني مي شمارد و چون نتوانسته بين «احساس قصور» و «ياس» تفكيك قائل شود آن را با معنويت ناسازگار تصور کرده است. چرا نتوان تصور كرد كه «چون انسان از ظرفيت هاي وجودي خود براي رسيدن به خدا بهره كامل را نگرفته است» خود را مورد مذمت قرار دهد؟ واقعيت اين است كه برخلاف گمان داير، احساس قصور نه تنها مانع نيست كه يك موتور محرك است. وجود عاملي كه انسان را در تقصيرها، مورد خطاب و عتاب قرار ميدهد ـ در متون اسلامي به آن نفس لوامه تعبير شده است ـ از موهبت هايي است كه خداوند متعال براي تحركِ سريعترِ موتور معنويت و خداخواهي در وجود انسان تعبيه نموده است و ماداميكه اين ميل در انسان سوسو مي كند و توان عرضه اندام دارد، نشان از حيات معنوي انسان دارد نه زوال معنويت – چنان كه داير خيال كرده است ـ . ح) از اشتباهات فاحش و نابخشودني وين داير – البته اگر از سر سهو باشد – ايده «حمايت از صلح نه مخالفت با جنگ» است. در نگاه داير زندگي بايد با تفكرات مثبت اداره شود نه تفكرات منفي؛ به همين جهت توصيه مي كند " به جاي اينكه عليه تروريسم و جنگ اعلام انزجار كنيد طرفداران صلح باشيد... اگر شما عليه چيزي باشيد و با آن دشمني نمائيد نفاق و اختلاف در ضمير شما نقش خواهد بست... عليه هرچه بايستيد همان چيز عليه شما خواهد ايستاد. در عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه عليه آن ، كودكان را در انتخاب راه صحيح زندگي ياري دهيد.»[138] شعار فوق خواسته يا ناخواسته در خدمت آمال و نقشه هاي متجاوزان و جنگ طلبان و نظام سلطه جهاني است و بيش از همه ايشان از آن سود خواهند برد و به خوبي انسانهاي معنويت گرا را ظلم پذير و بستر ساز تداوم بي عدالتي موجود خواهد نمود. روشن است ثمره معنويت فردي و عرفان عاري از رسالت اجتماعي كه داير ارائه مي كند جزء اين نخواهد بود. اين ايده كه «بر ضد هيچ چيز جبهه گيري نكنيد»[139] دست تبهكاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد كرد و زمينه نظام سلطه جهاني موسوم به «دهكده جهاني» را فراهم خواهد كرد. هرچند داير ميگويد كه «منظور من توجيه گناه ظالمان نيست»[140] اما نكته اين است به بركت نظام ليبرال ـ دمكراسي غرب كه بهره كشي هر چه بيشتر از ديگران و تلذذ آني را مطلوب نهايي انسانها ميداند، معدود افراد خدا گرا هم با اين انديشه مسموم ، ميدان را براي جولان سرمايهداران و متجاوزان خالي خواهند نمود و همه موانع از سر راه آنها كنار خواهد رفت و ظلم و ظلم پذيري به طرز دحشتناكي نهادينه و مستقر خواهد شد. با تاسف، وي اين ايده خطرناك را به كرات تكرار و به طرز ناصوابي توجيه و تفسير مي كند. درک ناصحيح داير که جمع بين «مبارزه با مواد مخدر» و «راهنمايي کودکان» را «اجتماع متناقضين» ميداند، هيچ گونه محملي براي توجيه و دفاع ندارد.[141] ط – ذهن معجزه گر که در آثار وین دایر بسیار مورد تاکید است هر چند که تاثیر ذهن بر پاره ای از اخلاقیات و نگرش های انسان غیر قابل انکار است اما باید گفت که این گونه قدرت های شگرف مخصوص ذهن نیست و بعضی دیگر از اعضاء مانند چشم و زبان و..در حیطه کارکرد خود قدرت های شگرف مخصوص خود دارند و بعلاوه این "قدرت خالق گونه " برای ذهن که ذهن یک خدا در بدن فرض شود و هر چه تجسم کند همان خلق میشود جدا جای تامل دارد چنان که از ناحیه بسیاری از متفکرین این گستردگی قدرت ذهن مورد تردید قرارگرفته است. { این ایده که الان تحت عنوان " تئوری جذب " مطرح است در همین سلسله نوشتار و از همین قلم به تفصیل مورد کاوش قرار گرفته است.} ی- وين داير به گونه اي وانمود مي كند كه گويي دستيابي به قدرت هاي غير عادي (مكاشفه و كرامت)، براي سالك هدف است. اين مطلب از نقل كرامت هاي مختلف وي در كتابهايش به دست مي آيد. وي تلاش مي كند تمام همت مخاطبين خود را بر اين گونه امور متمركز كند، گويا فراتر از كرامت چيزي وجود ندارد.در بين عرفاي اسلامي افراد زيادي وجود داشته اند كه در زمان حيات انها كسي از كشف وشهود و تواني هاي خارق العاده انها اطلاعي نداشته و بعد از مرگ ايشان ديگران مطلع شده اند.عارف جليل القدر علامه طباطبايي صاحب تفسير بزرگ الميزان مي گويد:استاد ما (مرحوم قاضي )به ما توصيه مي كردنددرسيرو سلوك به كرامات توجهي نكنيد كه شما را از ادامه مسير باز مي دارد . نكته مهم در اين مورد اين است كه _ همچنان كه بزرگان معرفت گفته اند _ اساسا اين گونه قدرت هاي به ظاهر معنوي نه دليل حقانيت فرد است و نه دليل عارف بودن و نه دليل باطل بودن. علامه محمد حسين تهراني از عرفاي بزرگ معاصر در حاشيه اش بر كتاب سير و سلوك مكاشفه را به5مرحله تقسيم مي كند و تصريح مي كند كه 3 مرحله اول قبل از ورود به عالم الهي و توحيد محقق مي شود و مشترك بين كافر و مومن است. 1- مشاهدات طبيعيه و ماديه : در اين مرحله انسان امور مخفي درباره امور طبيعي و رياضي و.. را مشاهده مي كند. 2- مشاهدات قلبيه :در اين مرحله سالك از عالم طبيعت عبور كرده و وارد عالم مثال شده است و تجسم بعضي از معاني را مي بيندو مي توان در بيداري همانند خواب عالم مثال راديد. 3- مشاهدات روحيه : دراين مرتبه انسان از عالم مثال عبور كرده و به عالم روح و عقل وارد مي شود. در اين مرحله است كه فرد مي تواند طي الارض كند و افكار ديگران را بخواند و.... – مشاهدات سريه : اين مكاشفات مربوط به عالم خلوص است و دراين جا رويت اسماء و صفات محقق مي شود. 5 – مشاهدات ذاتيه : اين مكاشفات مربوط به عبور از مراتب خلوص و وصول به مراتب توحيد مطلق است.(رساله سير و سلوك ، ص 218) بنابراين آن چه كه وين داير به عنوان نشانه عرفان آورده است ملاك مناسبي بر مدعاي وي نيست و كشف و كرامت به خودي خود بيانگر چيزي نخواهد بود . در نهايت بايد گفت عرفاني كه وين داير تبليغ مي كند عرفاني است شخصي و محدود به اخلاقيات فردي و تهي از رسالت اجتماعي، و در يك كلمه «نسخه اي است كمرنگ از آموزه هاي اخلاق فردي در اديان الهي. » |