تقدیم به پیامبر مهربانم
وقرآن
قرآن ،کتاب اسلام زیبایم چه می گوید؟
از عشق میگوید از انسانیت می گوید ،از آرامش میگوید،از دوستی میگوید،از مهربانی میگوید ،از احترام و ادب میگوید،قرآن میگوید خدا همه جا هست و خداوند میگوید تنها اوست که به همه چیز آگاه است ودر آیه 51 سوره توبه میفرمایند:بگو:((هرگز جز آنچه خداوند خواسته به ما نخواهد رسید. او مولای ماست و مومنان در هر حال باید بر خدا توکل کنند.))
قرآن میگوید:بیاموز وبیاموز و تعقل کن خداوند آموختن را مقدس دانست چون مرا دوست داشت،چون میدانست با ندانستن است که آزادیم را سلب می کنند.
چون میدانست که با فکر کردن است که من او را میابم و آرام میشوم.
دین من پاکیزگی و سلامتی راهم میداند:می گوید اگر بادندان مسواک زده نماز بخوانی نمازت با ارزشتر می شود و چه آداب خوبی است؟
دین من میگوید در زندگی یکدیگرتجسس نکنید ، چون هر انسانی حقوقی دارد که من باید به آنها احترام بگذارم وحق تجسس در زندگی او را ندارم .
دین من میگوید غیبت نکنید و دروغ نگویید چرا که غیبت کردن و دروغگویی از صفات انسان منافق است،از صفات انسانی است که ظاهرش با باطنش یکی نیست و دین من انسان منافق را دوست ندارد پس مسلمان! نه دروغ بگو و نه از کسی غیبت کن
و کتاب خدا را باید خواند و ایمان آورد.
قرآن فقط برای بوسیدن نیست
احترام به قرآن این نیست که آن را در جایی گذاشت که دست هیچکس به آن نرسد.
قرآن را باید خواند و آموخت ،قرآن آمده که بیاموزد آنچه را که برای زیستن و انسان شدن بدان نیاز است.
ومن از زمان تولدم مسلمان شدم واین همه چیز نیست من باید دینم را بشناسم ،باید کتاب بخوانم ،باید همه چیز دینم را بدانم ،باید را دینم را بشناسم ،باید در دینم تفکر کنم و نباید از تفکر در دینم بترسم تا عشق به دینم در قلبم زنده شود و آنگاه است که میتوانم با تمام وجودم بگویم من مسلمانم ........و به تمام دنیا بگویم مسلمانی یعنی عشق ،عشق به خدا وعشق به پدر و مادر وعشق به همه خوبیهای دنیا و شکست بدیها.
راستی سهراب هم یک بار دیگر خودش و با تمام وجودش مسلمان شد
من مسلمانم .
قبله ام یك گل سرخ .
جانمازم چشمه ، مهرم نور .
دشت سجاده ی من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .
سنگ از پشت نمازم پیداست :
همه ذرات نمازم متبلور شده است .
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو.
من نمازم را ، پی « تكبیرة الاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج .
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر.
« حجر الاسود » من روشنی باغچه است .
ومن پیامبرم را چگونه خوشحال کنم می دانم که او مرا دوست دارد و همیشه نگران آینده من بوده؟نگران راهی که عمرم را برای طی کردنش می دهم ؟