جمعه يعني زانوي غم در بغل

بر سر سجاده هاي العجل

جمعه يعني اشک هاي انتظار

جمعه يعني شکوه از هجران يار

جمعه يعني آه.الغوث.الامان

در فراق مهدي صاحب زمان

از وقتی که مسجد مدینه ساخته شد، پیامبر(ص) در موقع خطبه خواندن و سخنرانی مخصوصا
روزهای جمعه در مقابل انبوه جمعیت، بر تنه ی درخت خرمائی که در صحن مسجد باقی مانده
بود تکیه می داد،تا این که جمعیت زیاد شد پیشنهاد کردند که منبری برای رســــول خـــدا (ص)
بسازند تا مردم به آسانی ایشان را ببینند. آن حضرت اجازه فرمودند و منبری از چـــوب با دو پله
و عرشه ساختند.
اولین جمعه ای که پیش آمد،رسـول اکرم (ص) جمعیت را شکافت و آن ستون را پشت سر نهاد
و به طرف منبر رهسپار شد. همین که بر عرشه ی منبر قـرار گرفت یک مرتبه صــــدای نــــاله ی
ستون خشکیده(همان تنه ی درخت خرما) مانند زن بچه مرده،بلند شد.در اثر ناله ی آن ستون
صدای جمعیت به گریه و ناله بلند گردید. پیامبر (ص) از منبر به زیر آمده ستون را در بغل گرفت و
دست بر آن کشید و فرمود: آرام باش! و از او دلجویی کرد سپس به طرف منبر برگشت و فرمود:
مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا (ص) اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی
محزون می گردد ولی برخی از مردم چه به من نزدیک شوند چه دور،باکشان نیست. اگـر من او
را در بغل نگرفته و دست بر آن نکشیده بودم تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.

این درخت یک لحظه از پیامـــبر (ص) دور شد این چنین ناله زد با این که رســـول خــــدا (ص) را
مشاهده می کرد، ولی ما سالهاست که امام زمانمان(عج) را نمی بینیم و از او دور هستیم با
این حال مشغول زندگی عادی خــودمان هستیم. به فکر همه کس و همه چیز هستیم به جـــز
امــــام زمـــانمان (عج). همه ی فکــرها به ذهنمان خطور می کند جز فکــر امـــام زمـــان (عج).

مهدیا بر ره تو منتظرانیم هنوز


تا بیایی به رهت دل نگرانیم هنوز


به امید دم زیبای وصال رخ تو


زنده در سیر جهان گذرانیم هنوز


با خیال رخ زیبای تو ای راحت جان


فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز

                                                           دعا برای فرج امام زمان یادتون نره ...